سلام اول از خودم شروع میکنم ، هدف از زدن این تاپیک کمک به مامانایی بود که میخوان زایمان کنن و شاید سوالاتشون رو اینجوری بتونیم جواب بدیم و همینطور کمک کنیم تا بقیه بتونن بین زایمان طبیعی و سزارین انتخاب صحیحی داشته باشن...
خودم اول از همه مینویسم.. من به خواست خودم سزارین رو انتخاب کردم ، و از زایمانم مدت زیادی نمیگذره ، شبی که قرار بود فرداش برم بیمارستان طبق گفته دکترم ی شام سبک ترجیحا سوپ خوردم و تا ۱۲ شب اب خوردم و از اون به بعد دیگ چیزی نخوردم ... و رفتم ک استراحت کنم ولی استرس فردا بهم اجازه نمیداد و نتونستم بخوابم... ساعت ۶ صبح با همسر رفتیم سمت بیمارستان (ما پرونده و پذیرشمون رو شب قبلش انجام دادیم و برای همین روز زایمان معطل نشدیم) رسیدیم بیمارستان و منو بردن بخش و لباس مخصوص پوشیدیمو و طولی نکشید ک بردنمون بخش اتاق عمل.. من همچنان استرس داشتم🙊 رفتم اونجا و اولین نفر منو صدا زدن وارد ی اتاق شدم ک پرستاراش مهربون بودن و همین کمممی از استرس منو کم کرد... پرستار برام سوند رو گذاشت ( از سوند خیلی میترسیدم ولی اصلا نفهمیدم زود گذاشتش) و بعد دکترم اومد و دکتر بیهوشی هم اومد ، دکترم گفت بی حسی میخوای یا بیهوشی ک من با تماااام استرسی ک داشتم گفتم بی حسی چون دوست داشتم صدای بچمو بشنوم❤ دکتر بیهوشی اومد من اون لحظه بازم ترسیده بودم فکر میکردم خیییلی درد داره ولی اصلاااااا درد نداشت ی دفعه گفت دراز بکش اصلا نفهمیدم کی سوزن رو زد🤗 پاهام و بدنم گرم شدن و من دراز کشیدم هنوز ۵ دقیقه نگذشته بود ک صدای گریه پسرمو شنیدم😍 و بعد از اون حالت تهوع گرفتم و پاهام حس میکردم ب شدت داره یکی قلقلکشون میده و بی تابم کرده بود ک دیگه یادم نمیاد چی شد... چشامو ک باز کردم دیدم ریکاوری هستم و دکتر بعد از اینکه بچه رو نشونم داد ب خاطر بی تابی ک داشتم خواب اور بهم زده بود و من یک ساعتی خوابیده بودم ، وقتی بیدار شدم بهم گفتن باید پاهاتو ببری بالا تا بری توی بخش... منم کم کم سعی کردمو بردنم تو بخش و اونجا خانواده م اومدن و بعدم پسرمو اوردن . من پمپ دردم گرفتم و تا عصر همه چی خوب بود ، پرستار اومد گفت سوند رو در میارم و باید بلند شی راه بری ، سوند رو ک در اورد اومدم بلند شم قفسه سینم درد میگرفت نفسم قطع میشد می افتادم رو تخت... چندبار اینکارو کرد و نتونستم و واقعا نفسم میرفت... در اخر اون پرستاره عصبی شد رفت و دوتا دیگه اومدن و گفت به خاطر هوایی ک وارد بدنت شده اینجور درد داری ، بهم اکسیژن زدن و سرم زدن... بعد از اون تونستم کم کم دولا دولا راه برمو بعدشم بهتر و بهتر شدم ، ولی ب نظرم سخت ترین قسمتش همین بود ک باید راه بری وگرنه بقیه پروسه ش هیچ سختی نداشت بیشتر استرس خودم بود... و ی نکته که خییییلی مهمه اگر بی حسی گرفتین لطفاااا سرتونو تکون ندین ، من دچار سر درد بدی شدم بعدش در حدی ک دندونامو میکوبیدم بهم و گریه میکردمو نصف شب رفتم درمانگاه! اما خداروشکر دکترن ی قرص داد بهم ک اوکی شدم ولی اگر رعایت کنید خیلی بهتره چون سر دردش وحشتناکه... انشاالله همگی چه سزارین چ طبیعی زایمان خوبی داشته باشید❣