2737
2734

حرفای دیشبو گذاشتم تو تاپیک بعدم گفتم گزارش بزنید تا زترکه ولی بعضیاتون نخونده بودین گفتید ک دوباره بزارم اونارو الان میذارم

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

دیشب وقتی بچمو خابوندم نمیخاستم برم سراغ شوهرم ولی طاقت نیاوردم گفتم بذار ببینم بیداره یانه؟وقتی رفتم دیدم نشسته با دستشم سرشو فشار میده منم گفتم سرت درد میکنه گفت اره منم ک خیلی خانوم رفتم براش یه ژلوفن اوردم گفتم بخور خوب میشی .بعد خورد و دراز کشید بعدش گفت زهرا خابید؟گفتم اره .باز هیچی نگفتم یه چند دقیقه بعدش گفت دیگه خسته شدم از دستشون نمیفهمم کی میخان ب خودشون بیان ولم کنن بازم هیچی نگفتم باز گفت میدونی تقصیر ایناهم نیس تقصیر بابامو و شوهر عاطفه هم هس توقع داشتم امشب بابام مامانمو ساکت کنه بگه بسه زن ولش کن بذار زن زندگیشو بکنه ولی درعوضش اونم طرف مامانمو گرفت گفت تو داری مادرتو فدای زنی میکنی ک پنج ساله باهاته مادری ک بیست و خورده ای بزرگت کرده برات زحمت کشیده.از همشون دیگه بریدم بدم اومد ازشون من گفتم احسان و عسلم بودن اونا چیزی نگفتن ؟گفتش احسان ک اول نبود بعدش اومد عسل ک هیچی نگفت ولی احسان هم طرفمو گرفت بهشون گفت بابا ولش کنید بدبختو پنج ساله خونشو تو شیشه کردین چی میخاین ازش همین کارارو میکنید ک منم زن نمیگیرم هنو عرفان خیلی مرده تا الان کنار اومده باهاتون اگه من بودم همون سال اول رفته بودم پی زندگیم .بابامم یکی زد تو گوشش ک بتوچه تو چی میفهمی تو هم یکی لنگه داداشت.اصلا میخام یه مدت باهاشون قطع رابطه کنم دیگه نمیرم طرفشون امشب ب خودشونم گفتم .

2731

منم گفتم حالا ولش کن اینارو این روزا هم میگذره غصه نخور ک باز دوباره گفت من شاید روزی مامان و بابامو ببخشم ولی عاطفه رو هیچ وقت نمیبخشمش خیلی بدم اومد امشب ازش ب خودشم گفتم من دیگه فک میکنم خاهری مث تو ندارم .اصلا ازش توقع نداشتم خیلی خاطرشو میخاستم خیلی در حقش برادری کردم ولی امشب خوب جواب خوبیامو داد.تو این پنج سالم مطمعنم این مامانمو نخ میداده گفتم مگه چی گفت گفتش یه چیزایی رو نگم بهتره بذار همینجور تو دلم بمونه اصلا بچه ها عجیب نارحت بود از دستش بخدا یه ذره دیگه میگفت اشکشم در می اومد نمیدونم چی بهش گفته ک اینو گفتش دلم براش کباب شد خودم میخاست گریم بگیره.بعد برا اینکه جو و عوض کنم  ول کن این چیزارو بیا بریم شام بخوریم حداقل من همون هفت قاشقمو ک بخورم بعدش خندید گفت تو هم آخر خودتو با این رژیمت میکشی دیگه همینجوز بحث و عوض کردم رفتیم شام خوردیم و حرف دیگه زدیم از سفرش پرسیدم و این جور چیزا

2738
ن پدرشو ک هیچی نگفت همه حرفاش همینایی بود ک فرستادم  


نیلوفر

شوهرت واقعا تنهاست

اینکه ادم کس و کار داشته و باشه و تنها باشه دردش بیشتره

اشتباهاتشم کم نبود

اما خیلی هواشو داشته باش

خونه رو جایی کن ک توش هردو شادو آروم باشید کنار بچتون

وقتی شما خوش باشید دنیا مجبوره باهاتون راه بیاد


نیلوفرجون سلام 

خیلی منتظرت بودم بیای و توفکرت بودم 

عزیزم وقتی شوهرت مدتی با خانوادش قطع رابطه کنه مطمعنا خودشون پشیمون میشن 

برام جالبه که مادرو خواهرشوهرت میخوان تو مثل خودشون بی حجاب باشی و پدرشوهرتم طرفشونه اینا دیگه نوبرن والا 

سعی کن دیگه اصلا راجب این موضوعات باشوهرت حرف نزنی بزار پیش تو براش ارامش مطلق باشه 

اگه زیادی راجب این موضوع باهاش حرف بزنی بعدا میگه توام از اونا بدتری و ول کن نیستی 

امیدوارم ارامش سهم قلب خودت و اقاتون باشه گلم

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز