سلام بچه خیلی دلم گرفته از زندگی ام مجردی هم همینطور بودم سال تا سال نه مسافرتی نه بیرون رفتنی با شوهر همش خودم میرم اونم فقط با مامانم میرم حسرت تو دلم مونده بگه بیا بریم فلان جا اخه تا کی اینجوری دوست داره زندگی کنه
همش میگه بریم خونه مامانت یا بریم خونه مامانم فقط همین خودشم تا ۱۱ شب سر کاره
مهمونی هم دعوت بشیم بیشتر غر میزنه
خسته شدم نه دوستی داریم بریم خونشون همش دورو بری هامون با دوستاشون هستن ما اصلا