سلام دوست جونام
میخام درمورد زندگی داییم با هم حرف بزنیم
دوستان دایی من خواننده و گیتار میزنه عروسی اینا میره میخونه متاسفانه بسیار خوش قیافه و خوش تیپه متاسفانه میکم چون به ضرر زندگیش تموم شده
ایشون دوران مجردی خوبی نداشتن از یع طرف پدرشو در سن خیلی کم از دست داد بهدشم شرایط شغلیش طور شد که با دخترای خوشگل خوشتیپ زیاد افتاد
چون وقتی پارتی میرفت برای خوندن اونجا دخترا از این خوشش میومد در هر صورت دوس دخترای خوشگل و زیادی داشت تا یه روزی خالم تصمیم گرفت که واسش استین بالا بزنه که یه دختر چادری و محجبه براش انتخاب کرد و قیافه و هیکل و اندام و تیپ معمولی رو به پایین
دیگه نمیدونم داییم از اولین روز از این دختره هوشش نیومد یا بعدا زیاد یادم نیس چون بچه بودم ولی الان یه رختر ۳ ساله دارن و اصلا با هم کنار نمیان داییم میگه اصلا نه خوشکله نه خوش اندامه اصلا انگاری هیچیش به دلش نمیشینع الان هر روز دعوا دارن داییم همیشه بهش میگه نمیخامت واقعا از یه طرف دلم برا زنداییم میسوزه خودمو نیزارم جاش میبینم شوهر من بهم بگه ازت بدم میاد متنفرم من میمیرم نمیدونیم الان برای درس شدن زندگیشون چی کار کنیم
گهگاهی میگم نکنه داییم صیغه اینا داشته باشه
زنداییمم سیاست نداره سادس
بلد نیس برقصه عشوه بیاد قربون صدقش بره مردم یه همچین چیزایی دوس داره دیکه واقعا موندیپ دلم واس اون دختر خوشگلشونم میسوزه اون بدبخت خیلی تو روحیش تاثیر میزاره دعواهاشون
تو رو خدا یه راه حل بگین الا داشتم به دعا و اینجور چیزا قکر میکردم اه
زنداییم نمیتونه داییپو جمع کنه
میگم نزار با دوس بکرده اصلا نمیدومم چی بگم زندگیشون یه جوری شده دلم بیشتر واس زنداییم میسوزه