بچه ها قصیه برمیگرده به ۴ ماه پیش .. اول بگم که داداشم اول یه عقد ناموفق داشت بعد با این خانوم که فامیل ماست ازدواج کرد الان یه پسر ۵ ساله هم دارن. ... خوب من اواخر بارداریم بودم که یه روز طهر گوشیم زنگ خورد زنداداشم بود از پشت تلفن دادو بیداد و فوحش که چرا خواهرشوهرت به شوهر من یعنی داداشم زنگ میزنه و پیامک میده القصه..
شوهرم اومد قصیه رو گردن گرفت گفت اصلا اونی که به فلانی زنگ میزده تقصیر من بوده چون من با گوشی شوهرت به یه خانوم زنگ زده بودم این خانوم هم شوهرتو رو دیگه ول نکرده بهش گیر داده یعنی یه جورای کل خانواده بسیج شدیم تا گناه داداشمو بپوشونیم این وسط این زنداداش احمق من همون شب که اینو فهمید مثلا فکر کرد من از همه جا بیخبرم با دلخوشی اومد خونم که دوس دختر برای شوهر توه من که میدونستم داستان چیه