خانوماسلام,من بایکی دوستم بعدسربازیش قرارنامزدی داریم,میدونمم دوسم داری واقعی,ثابت شدس,ماهمشهری هستیم قبلناتویه شهردیگه که دانشجوبودیم همومیدیدم الان دیگه فارغ التحصیلیم,همیشه هروقت من بیرون میرفتم اصرااارمیکردبیام ازدورببینمت منم میگفتم نخیرمگه دختردبیرستانی هستم ازدورقراربزارم میگف بریمvipکافی شاپ خب فقط ببینمت میگفتم نه نه نه,حالاامروزخودم تنهابدون مامانم بیرون بودم انتظارداشتم بگه بازبیام ببینمت,یه جارفته بودم واسه مصاحبه بعدش زنگیدگف خواستم لوکیشن بزنم پیداکنم جای مصاحبتوبیام ببینمت گفتم بازمیگی چرااومدی,انتظارداشتم چون میدونه تنهام بیام ازدورببینه منوولی نگف,منم اومدم خونه تووپیدم بهش گفتش3ساله ازدهنم زدی همه حرفامومنم این شدم منم نشستم گریه کردمااعین بچه هاولی هیچی به روش نیاوردم,بعدشم گف الان اومدم بیرون هواخوری میام کوچتون بیاتراس ببینمت گفتم نمیخوام چن بارگف من نرفتم گفتش اینبارم ضایعم کردی,منم گفتم تواول برنامه خودتوچک میکنی ببینی وقتی من بیرونم بیرون هستی یانه وگرنه زحمت نمیدی به خودت,گف اینطوری نیستوفلان,گفتم باشه اگه حرفت اینه ضاایعت کردم چراالان اومدی پس کوچموون؟؟بنظرتون واقعاچون ضایعش کردم ایندفه هیچی نگف یانه چون خودش اونموقه حوصله بیرون نداشته نگفته؟؟