رمان دختر بدو پسر بدتر هفتصد ففحه ديشب كامل خوندم...اميد رهايي...روز نود و سوم
گاهي اوقات خسته ميشم از بچه داري،كلافه ميشم از بيداري هاي شبانه،دست تنها تو ي شهر غريب كه هيچكسو نداري بياد تا پيشت احوالت رو بگيره داغونم ميكنه،(اما)مهم اينه كه پسرم حالا تو بغلمه،همدم تنهايي هامه*****خدايااااشكرت*****تيكر بارداري دوممه💞خداياشكرت💓
حرفی نزن چیزی نگو باید برایم گریه کرد/باید برای مردن افسانه هایم گریه کرد/ عکسم درون آینه دارد چه زجری میکشد/ بعد از شکستم آینه در زیر پایم گریه کرد/ ثابت نشد من مجرمم یا چشمهای وحشی ات /قاضی برای دادن حکم خطایم گریه کرد/دکتر نشسته پشت میز و نسخه را خط میزند/ او هم که عاشق بوده از بهر شفایم گریه کرد/ مادر که میداند دلم عمری خرابت میشود/ دیشب به جای خواندن قرآن به جایم گریه کرد/ گفتم فراموشش کنم اما پدر ناباور و ..../ وقتی که میگفتم به تو بی اعتنایم گریه کرد/ حرفی برای آسمان گفتم که طوفانی نشد اما برای مدتی از ناسزایم گریه کرد/گفتم به خود حرفی نزن باید تماشایش کنم / عکسش به آغوشم کشید و پا به پایم گریه کرد❤ دوستام میشه واسه عاقبت بخیر شدنم و شادی دل مامان و بابام یه صلوات بفرستین❤
رمان دختر بدو پسر بدتر هفتصد ففحه ديشب كامل خوندم...اميد رهايي...روز نود و سوم
امید رهایی جلد دومش اومده؟/////////////
زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟او که بدون فرزندخلق شده بود!؟وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن ....هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست!زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا
حرفی نزن چیزی نگو باید برایم گریه کرد/باید برای مردن افسانه هایم گریه کرد/ عکسم درون آینه دارد چه زجری میکشد/ بعد از شکستم آینه در زیر پایم گریه کرد/ ثابت نشد من مجرمم یا چشمهای وحشی ات /قاضی برای دادن حکم خطایم گریه کرد/دکتر نشسته پشت میز و نسخه را خط میزند/ او هم که عاشق بوده از بهر شفایم گریه کرد/ مادر که میداند دلم عمری خرابت میشود/ دیشب به جای خواندن قرآن به جایم گریه کرد/ گفتم فراموشش کنم اما پدر ناباور و ..../ وقتی که میگفتم به تو بی اعتنایم گریه کرد/ حرفی برای آسمان گفتم که طوفانی نشد اما برای مدتی از ناسزایم گریه کرد/گفتم به خود حرفی نزن باید تماشایش کنم / عکسش به آغوشم کشید و پا به پایم گریه کرد❤ دوستام میشه واسه عاقبت بخیر شدنم و شادی دل مامان و بابام یه صلوات بفرستین❤