تا دیشب دلم خوش بود هر چی خانواده شوهرم میگن اون عاقله تکرار نمیکنه بالاخره ۴ ماهه رفتیم زیر یک سقف،ولی ...
دیشب اونم حرفای خانوادشو تکرار کرد بهم میگه نازا
من تازه به خاطر فشار و تهمتا دوماه جلوگیری نداشتم ماه پیش که کلا پریودم ریخ بهم برای اولین بار این ماهمم هنوز موعدم نیومده.
مردا چرا بعضیاشون اینجورین مثه پروانه دورش میگردم چون قبول کرده بیاد تهران هر کاری میکنم احساس نکنه غریبه ولی...
محله کارشم یک همکار داره همش یک چی میگه اینم دهن بین میاد سرم
اصنم به خودم خرجی نمیده ولی برای خونه میخره متعقده چون من ارث پدری دارم نیاز به خرجی ندارم
جالبه تا از پول خودم یک چیز میخام برای خودم بخرم یک داستانم دارم
خدایا خسته شدم
دوسال عقدو ازدواجم فقط بدبختی بود خونه خریدن پدرمم برام و همسایه کثیف گیرم افتادن و دادگاه ،فوت پدرم ...کارای برادر بزرگم برای ارث....حرفا و تهمتای خانواده شوهرم ...حالام خود شوهرممم
درسته طلا ندیده نیستم ولی به خدا عقده شده شوهرم برام یک تیکه طلا بخره سرویس عروسیمم خودم خریدم عقده شده یکبار بگه بریم یک مسافرتی همه کاراشو میکنه همه حرفاشو میزنه تهش میگه شوخی کردم تو جنبه نداری
تو عقد خاستم همه چی تموم کنم اخلاقشو میدیم ولی باز خانواده ها و التماساش منصرفم کرد ....