با دایی همسرم خیلیزیاد رو دربایسی دارم اومد خونم داشت میرفت اومدم بگم خوش اومدید زحمت کشیدید گفتم خوش اومدید زحمت دادین تا یه دقیقه سکوت مطلق شد منم درحال تبخیر بودم
من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
اولین شب که رفتم خونه مادر شوهرم موندم پریود شدم روتختی سفید لک شد هفت صبح با شوهرم روتختی به دست از خونه خواستیم بیایم بیرون که مادرشوهرم😡 رفتم خونه مون هم که مامانمم😡