اره دقیقا
مثل من که دیگه کم مونده بود پاهاشونو ببوسم که به خودم اومدم
ولی کلا کارای خونه با منه مهمون که بیاد 20 نفرم باشن بازم کارا با منه
امیدم فقط به نی نی هست که بیاد هم دلمو شاد کنه هم از دست کار کردن راحت بشم هم اینکه شوهرم به فکر خونخ باشه😞
حس میکنم با اومدن نی نی زندگیم خیلی خوب میشه نمیدونم چرا😍
منم زبون نداشتم ولی وقتی قاطی کنم دیگه قاطی کردم درست سرد برخورد می کنن ولی دیگه یاد گرفتن مودبانه باهام برخورد کنن پشتم هرچی میگن بزار بگن مهم اینه جلوم درست رفتار کنن من احترام نمیزارم که بی احترامی ببینم اخه حرفاشونم مسخره بود هرچی خوبی در حقشون کردمو به روشون آوردم بدیاشونم شوهرم یه مدت باهام قهر کرد ولی خوب اونم درست شده پدرشوهرم بهم گفت ناراحتی برو خونه بابات منم گفتم نه اینجا خونه منه واسش زحمت کشیدم هزارتومنم کسی براش کمک نکرده اگه بقیه ناراحتن برن پسرتم ناراحته بره کسی نمیتونه منو از خونه خودم بیرون کنه خودم که عشق کردم برای یه بارم که شده بعد 6سال جلوشون در اومدم بازم میگم خیلی مودبانه باهاشون حرف زدم برعکس خودشون قبل اون تا کسی چیزی میگفت میزدم زیر گریه الان دیگه کسی پاشو از گلیمش درازتر کنه منم که اشک درمیارم خداروشکر همیشه هم بهم خود خدا نشون داده هر کی بهم بدی کرده زودی تاوانشم داده
بخدا دوستش دارم...نمیدونی چ خاطراتی باهم داریم..از بعد ازدواج ما ب دلایلی ک اصلا نمیدونیم هسچکدوممون همینجور الکی الکی افسردگی گرفت...خیلی هواشو داریم....شوهرم تازه عقد بودیم لقمه دهنس میذاشت....پیش خواهرشوهرمامو و پدرشوهرم موندم تو امتحانای بچه ها ک بره پیش پسرش ک راه دوره ۱۰ روز اونجا موند.گفتن الان عروسی نگیرین گفتیم باشه من گفتم عروسی نمیخوام رفتیم مشهد...حتی بعضی شبا ب شوهرم میگم برو پیشش بخواب....چون میدونم هانوادتن اینجورین....بعضی وقتا ک من درکش میکنم میگه کاش تو پسرم بودی..خیلیییی دوسم داره..ولی نمیوونم چرا ی روز خخیلییی خوبه لاهام..ی روز نیشه دشمنم...ولی الان این جواب دادنشو نمیفهمم..با خواهرشوهرتممم عالی ام.اینقدی ک بحث پیش میاد گاهی وقتا ب جای مامانش طرف منو میگیره میگه مامان اشنباه فک میکنی فاطمه درست میگه
والا مادرشوهر منم پاهاش درد میکنه هر هفته من خونشو تمیز میکنم مهمونم میاد منو صدا میکنه غذاشو میزارم پذیراییشم میکنم یکی از پاهاشم عمل کرد دختراش یه هفته بیشتر پیشش نموندن من یه ماه بهش رسیدگی کردم تازه جای دستت درد نکنه همشم طلبکار بود میگفت خوب رسیدگی نمیکنید وای خدا اینا همش یادم میوفته سر درد میگیرم دیشب یاد اینا افتاده بودم داشتم گریه میکردم😭😭تازه اون یکی پاشم میخواد بره عمل کنه خدا ب دادم برسه ب خدا از کار فرار نمیکنم ولی کسی ک قدر نمیدونه رو باید ولش کرد
من دوستم نماز و دعای زیادی برای حاجت گرفتن و بچه دارشدن بلده اگه بخوای برات بفرستم
منم ازکارای خانواده شوهرم افسردگی گرفته بودم اما چندتا سوره قرآن گفت خوندم حالم خوب شدمن اصلا آدم مذهبی نیستما ولی انجام دادن یه کار معنوی کمک کننده اس همون خوندن قرآن خیلی به آرامشم کمک کرد الان خیلی وقته دیگه زیادم عصبی نمیشم
اوایل ب شوهرم‌میگفتم تا مامان خوب نشده اقدام نکنیم با این اوضاع..ولی ما هرچی هواشو داریم انگار ن انگار الان ۲ ساله گذشته ولی هیچ فرقی نکرده دیگه گفتیم کم کم ب فکر بچه باشیم مث اینکه لین اوضاع قرار نیس تغییر کنه
منم همینطور اتفاقا عشق میکنم وقتی میبینم خونه رو خودم مرتب کردم بررق میزنه😍
ولی به جای اینکه ازم تشکر کنن یا یه جور رفتار کنن که حداقل دلم خوش باشه اگر همه جا تمیز میشه همه خوشحالن بدتر میان یه رفتاری نشون میدن یا یه حرفی میزنن که خدا میدوووونه خستگی های همینجوری تو بدنم میمونه😔😔
بغض میکنمم و نگاهشون میکنم اصلا جواب نمیدم😢
یکی بگه من مادرشوهرم چیکار کنم تا دق نکردم😪
