2733
2734
عنوان

الهی هیچ زن بارداری... تنها نباشه😢

| مشاهده متن کامل بحث + 798 بازدید | 56 پست
همه همینن من غریبم کسی ندارم ی هفته‌مونده زایمان محکم باش کار به کسی هم نداری ایشالله بسلامت زایمان ...

میخوام که نیان . والا مادرشوهر و خواهر شوهرام یه بار هم نیومدن تو این مدت حتی یه زنگ هم نزدن در صورتیکه من همیشه احترامشون رو داشتم از گل نازک تر بهشون نگفتم

فرشته کوچولوم، دختر نازم خوش اومدی به زندگیم😍

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خیلی سخته.‌مخصوصا هفته های آخر که به زور میتونی رو پاهات راه بری ، کاش یکی بود حداقل یه وعده غذای گر ...

همه غذایی دلم میکشید هیچ کس نبود برام درست کنه.  توی محرم همش دلم میخواست یکی برامون نذری بیاره. ولی هیچ. اخه اینجا فقط به قوم و خیش نذری میدن. گاهی بخاطر شرایطم نمیتونستم بایستم نون و ماست میخوردم. گاهی هم شوهرم از بیرون غذا میگرفت ولی توی شعر کوچیک که منو غذایی ختم میشه به 3 تا خورش و دو تا چلو. 

خیلی سخته.‌مخصوصا هفته های آخر که به زور میتونی رو پاهات راه بری ، کاش یکی بود حداقل یه وعده غذای گر ...

هوووف دلمو کباب کردی😔😔😔کاش نزدیک بودی منم باردارم کاملا حستو میفهمم 


تیکر یک سالگی نفسم پسرمه😍
2731

تنها نیستی که🤗🤗🤗 با نینی هستی😗😗😗


منم تنها بودم کل بارداری اولم رو☺


من باید قوی باشم ، مثل پرنده ای که باید پرواز کند ، مثل بارانی که باید ببارد ، مثل خورشیدی که باید بتابد ، مثل چشمه ای که باید بجوشد ، من باید قوی باشم و این باید یعنی انتخاب دیگری به جز قوی بودن و ادامه دادن ندارم🥺🥺🥺 امضای قبلی رو حیفم اومد پاک کنم🤭🤭👈👈👈صبور باش ... هم حکمت را میفهمی...هم قسمت را میچشی... هم معجره را میبینی....😊خاطره زایمان من😊
منم از اول باردارط تنهام  شوهرم سركار  مادرم تو ي شهريم اما نمياد اصن بهم سر بزنه  ...

وای دقیقا عین من.

البته مادرم نمیتونه بهم سر بزنه چون خودش تو خونه داره از برادر مریضم پرستاری میکنه و اصلا شرایطش رو نداره بهم سر بزنه.‌از بابام هم توقع ندارم پیرمرد بنده خدا چه کاری از دستش بر میاد. 

فرشته کوچولوم، دختر نازم خوش اومدی به زندگیم😍
2738
چقدر دلم لك زده هوس غذا كنم يكي واسم درس كنه🤧🤧 نكه خودم درس كنم 

بحث تنبلی نیستا 

واقعا یه زن باردار توانش رو نداره بعضی وقتا از شدت درد و بیحالی نمیشه اشپزی کرد.


بچه ها تو رو خدا اگه تو در و همسایه تون یه خانم باردار میشناسید یه بشقاب غذای گرم و خونگی براش ببریت ثوابی بالاتر از خودش نیست 

فرشته کوچولوم، دختر نازم خوش اومدی به زندگیم😍
پس درکم میکنی خواهری 😢

منم تنها بودم تازه تو شیردهی دوباره باردار شدم 

با جاریامم تو یه ساختمونیم اونا برا هم غذا درست میکردن تو آسانسور میزاشتن هی طبقات بلا پایین میشد بوی غذا همه جارو میگرفت بهم حتی تعارفم نمیکردن با اینکه هم اولی باردار بود کلی بهش توجه داشتم غذا اینا میدادم و هم دومی ۶ماه رفت قهر که ای کاش برنمیگشت ۶ماه تموم به سفارش مادرشوهرم به شوهرش غذا میدادیم.دستم نمک نداره ازشونم متنفرم و خداروشکر الان حسابی به خودم و دخترام میرسم انواع غذاهارو درست میکنم.غصه نخور این روزا تموم میشه

من که از خدام بود کسی نباشه فقط شوهرم باشه البته خداروشکر همرم راضی کردم کسی نیاد 

فقط مامانمو به طور قبول کردم بیاد اونم به اصرار شوهرم

که اونم ای کاش نبود چون حضورش فقط باعث اذیت شدنش شد از بس از صدای دردام نزدیک بود دور از جون دق کنه

بازم هیچی...
وای عزیزمممم مادرت اینا نزدیکت نیستن؟؟؟فامیلی چیزی؟ شوهرت تشریفش کجاست ک اینجوری خسته ای بااین وضع ...

مامانم تو خونه داره از برادرم که مریضه پرستاری میکنه یه لحظه هم نمیتونه داداشم رو تنها بذاره 

خانواده شوهرم که کلا بیخیالن حتی احوالم هم تلفنی نمیگیرن

شوهرم هم بنده خدا از ۶ صبح تا۱۰ شب سرکاره یعنی مجبوره 

فرشته کوچولوم، دختر نازم خوش اومدی به زندگیم😍
مامانم تو خونه داره از برادرم که مریضه پرستاری میکنه یه لحظه هم نمیتونه داداشم رو تنها بذاره  ...

اهان درسته اشکال ندااااره خانواده شوهر ک برن ب درک کی ب فکرما بودن ک الان باشن اخه

واسه من حتی تبریکم نگفتن بچه اولمه انقدر ظالمن

بیخیالشون خدا فقط نگهدارمون باشه

نگران نباش خداروشکر دیگ نینت داره میاد و راحت میشی یزره مونده

تیکر یک سالگی نفسم پسرمه😍

منم تنهام,فقط پسرم که ۲ سالشه پیشمه,خانواده ی شوهر یه شهر دیگه و خانواده ی خودم یه شهر دیگه,پای راستم گرفته و راه رفتنی میلنگم و حسابی درد دارم,شوهرمم که سرکار و مرخصی نمیدن هیچ تازه اضافه کارم بزور بایدوایسته,ولی آدم باید قوی باشه,منم دوست دارم کسی برام چیزی بیاره ولی نبود هم ایرادی نداره,خودمم و خدا,زایمان اولم رفتم خونه ی مامانم,دور و برم ۴ تا خواهر و مادر و فامیل زیاد بود,ولی اونا هم زیاد سر نمیزدن,مامانم که سر کارم میرفت با خواهرم که ۱۴ سالش بود بهم میرسیدن,دیدم بهتره از کسی متوقع نباشم شما هم اصلااااااا متوقع نباشید اینجوری خودتون راحتر هستید

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز