مامانم چندروزه نیست بابام تنهاست دیشب ساعت۸به شوهرم گفتم منو ببربراش غذادرست کنم اونم بردتم اماچون استقلال بازی داشت توراه انقدرنق زد.وقتی رفتم خونشونو یکم جمع وجورکردم بابام گفتش خودش غذادرست میکنه میخواست بره بیرون منم گفتم منم کاری ندارم پس منم ببر.اومدم خونه شوهرم عصبانی بودچرا یه ربعه برگشتی اصلاواسه چیرفته بودی گفتم گناداره دست تنهاست رفتم سربزنم شروع کرد بحث بامن وبهم گفت میرم تهران واسه کارازدستت راحت شم توهم هروقت راحت شدی زنگ بزن بیام طلاق که بعدشم خودش پشیمون شدمعذرت خواهی کرد.امابعدنیم ساعت دوباره شروع کرد اونقدر کشش داد که۴سیلیم خوردم.همیشه توهرشرایطی حقو به خودش میده دیگه خسته شدم
دستش فلج شه
از دست این مردا.خب عزیزم قبل رفتن به بابات ی زنگ میزدی.
زدت بی خود کرده مردک بی شعور
حق باشماست
حق ۱۰۰ در صد با شماست...
پس الان باید از دست بابات اول ناراحت باشی
اما خب کار همسرتم درست نبود.شاید دلش از جای دیگه پر بوده. به دل نگیر.
ببین هرکسی با توجه به شرایط خونوادش واکنش نشون میده.اگه خونوادت همه جوره پشتت هستند جمع کن برو خونه بابات اما اگر نه پس بشین زندگیتو بکن.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
