دیشب با شوهرم دعوام شد تو خیابون پشت فرمون اون سرمو میکوبید تو شیشه منم از خودم دفاع میکردم یجا در باز کردم کم بود با مغز بیفتم تو خیابون
دعوامون سر این بود که شبل قبل سرش داد زدم اونم بهش بر خورد منم ازش معذرت خواهی کردم ولی کینه کرد فرداش مثل دیونه ها تو ماشین بهم حمله کرد
من شوهرمو دوست دارم یک ساله ازدواج کردیم متاستفانه به شدت بد دهنه و دست به زن داره خوبیای خودشم داره ولی وقتی عصبی میشه هیچی جلودارش نیست
تیمارستان😒😒
شرایط طلاق گرفتن هم ندارم اصلا نمیتونم طلاق بگیرم مجبورم باهاش زندگی کنم خودمم زندگیمو دوست دارم چند باری بردمش پیش دکتر اعصاب بهش دارو داده ولی قرصاشو نمیخوره
چرا با بیمار روانی به زندگی ادامه میدین؟
فکر میکنین در گذر سال ها بهتر میشن؟
بعد دعوا میفته به دست و پام ولی چ فایده
توأم میزدیش😐😐😐
تو ماشین سر چی قاطی کرد؟ الکی یهویی که نمیشه..
هیچ وقت نرو رو اعصابش
من پدرم فوت شده ولی پدر شوهرم خیلی هوامو داره مثلا دیشب دید برای اینکه از خودم دفاع کنم چنک انداختم رو صورت پسرش گفت خوب کاری کردی
ولی مادرشوهرم گفت عب نداره منم کم کتک نخوردم اینا این مدلین
اینطوری داغون میشی
ببرش دکتر مجدد
بگو یا قرص مصرف میکنی یا من میرم برای همیشه
حالا درسته شما شرایطشو نداری برای طلاق ولی ایشون نباید بدونه
بزار زندگیش و جمع کنه
سر اینکه رفت میکانیک یدید ماشینش خرج برداشته بهش زور اومد خودشو رو من خالی کرد
میدونه جایی واسه موندن ندارم همش تهدید میکنه به طلاق
هم دوسش دارم هم خسته شدم از این زندگی سگی
حالا که نمیخوای طلاق بگیری خواهشا توروخدا فعلا بچه دار نشو! شاید یه روز به ستوه اومدی و شرایطش رو هم پیدا کردی! الان هم داروهاش رو تو آبمیوه ای چیزی بریز بده بخوره
