تو یه خونه بودیم خواهر شوهرم اب میریخت تو کفشام ما طبقه بالا بودیم رفتیم مسافرت براش لباس خریدم گفت تف به این چیزی که اوردی مادرم اومد خونمون کفشاشو پرت کرد خالم اینا اومدن بهشون گفت داداشم هر چی درمیاره فامیلات میخورنش درحالی که خاام اینا همیشه بیشتر دعوتمون میکردن بخدا رد میشد تف میکرد حتی یبارم بهم گفت ج ن دع وای خدایا 😔😔😔