من باردار بودم از خواب پریدم دیدم تو اشپزخونه چنتا کوتوله بیس سی سانتی بالا پایین میپرن خیلی ترسیدم....بعداز زایمان هم داشتم ظرف میشستم تنها بودم سریع یه ترس افتاد دلم برگشتم سریع انگار یکی گفت یچیزی پشت سرته دیدم یه ابر سیاه شبیه دود رد شد مردم از ترس....یبارم باردار بودم شوهرم گفت نصفه شب پاشدم دیدم یه موجود سیاه و خیلی پهن و گنده تو چهارچوب در واساده نه میتونسه حرف بزنه نه تکون بخوره منم کنارش خواب بودم بمن نگفت تا وقتی زایمان کردم وقتی برا مادرش تعریف میکرد فهمیدم تو خونه دیده اینو....دیشبم پسرم میگفت من میترسم برم تو اشپزخونه گفتم چرا مامان گفت دایناسور رنگی تو اشپزخونه اس خیلی بزرگه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
