هیچی برام معنی نداره.... یه دختر ده ماهه دارم شوهرمم اخلاقش خوبه..نسبت به کوچکترین چیزها حساسم و اعصابم فوق العاده ضعیفه.... الان با دوستام قرار داشتم سر یه حرف شوهرم گریم گرفت و نرفتم.... سر اینکه گفت برم یه سیگار بکشم و بیام بعد برو. که منم گفتم من عجله دارم.... به سیگار کشیدنش خیلی حساسم.... اما اون اصلا ترک نمیکنه و توی یه موقعیت های این چنین با گفتن این حرف میره رو اعصاب من.... دیگه از خودم و گریه کردنام خسته شدم... دوست ندارم بچمو با این حالتام بزرگ کنم.........قبلنا خیلی خوشحال و سرزنده بودم... اما الان همش ناراحت و بی انرژی و گریون
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم دارم افسردگی قرص خواب آور و ضد افسردگی میخورم علتش خونه نشینی ارتباط کمه بخاطر محدودیت بچه دار فقط منتظرم زمان بگذره تا نوزادم پا بگیره ببرمش بیرون چون نگه داشتنم فقط یکی روز میشه کسی با آدم همکاری نمیکنه البته شوهرم نهایت همکاری رو میکنه ولی خب اون باید بیرون هم کار کنه برا معاش زندگی