ما ۱۰ ساله ازدواج کردیم شوهرم از اول سرد بود ؛ بعد دیگه منم عادت کردم به سرد بودنش الان هی داره بیشتر میشه و دلیلش هم اینه که خودشو غرق کار کرده و ی کار پر استرسی داره ؛ شاید ماهی یک بار رابطه داشته باشیم اونم بدون هیچ نوازش و محبتی که برا من هییییییچ لذتی نداره؛؛ خب منم برام سخت بود ولی عادت کردم"""" فقط گاهی وقتی میبینم برا همه جز ضروریاته میگم چرا من زندگی غیر نرمالی دارم یکم میرم تو فکر
کاش سعی کنی خودت و سرگرم یک کاری کنی لااقل خودت از تنهایی دربیایی
خیلی سعی کردم ولی از طرفی دلم برا بچه ها میسوزه اینکه با این پدر من خودمو سرگرم کار کنم ؛ فردا عروسی دختر برادرشه با پسر عموشون میگه نمیرم توهم نمیری عیدا گوشیشو خاموش میکنه؛""
خودش که نمییاد ؛؛ هیچی ی طرفه درست نمیشه؛؛ خودش اینجوری راحته؛؛ من چی بگم این وسط چکار میخام بکنم
اشتباهتون دقیقا همینجاست.
به هر حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند....
سخت است فهماندن نکته ای به کسی که منافعش در نفهمیدن است.......دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند گرسنگی و تشنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد....
چه بد یکی از دوستام شوهرش اینجوری بود یبار میشنوه کسایی که زیاد مریص میشن افسرده ان بعد رفت دکتر و دارو میخوره الان چند ساله اینقدر زندگیشون تعییر کرده تازه معنی زندگی رو میفهمن طفلیا
بحَقّ الحُسَین اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَج 🖤🖤🖤🖤 دعای من در روضه اباعبدلله الحسین علیه السلام فقط ظهور امام زمانم