2737
2734
عنوان

چطوری شوهرمو برگردونم...

1001 بازدید | 18 پست

خانم ها من تو خیلی تاپیک ها نظر دادم و هر چی به نظرم مفید بوده دریغ نکردم...حالا چندتا راهکار میخام...

شوهر من اول ازدواج عاشقم بود طوری که اشکم در میومد ضعف میکرد...

مدام برام کادو میخرید و ما تا ۵ سال اول رابطه زناشویی خیلی خیلی گرمی داشتیم.منتها مدام بحث داشتیم سر اینکه اون میگفت به من احترام بزار و احترامم در بله گفتن صرف می دونه.مثلا حجابم  تو فامیل خودش کامل باشه. حرف از زندگیمون نزنم.حاشیه نداشته باشم و به خانوادش احترام کامل بزارم هر چی هم که گفتن.


وزن اولیه۹۴ وزن الانم ۸۲ وزن هدف ۶۵...من تا عید یه خوشگل خوشتیپم...کربوهیدرات نشاسته نمی خورم...من ۷۷ کیلو شدم.من تا خرداد میشم ۷۰

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738

کلا تو زندگیش با هیچکی دعوا نکرده نه تو محل کار نه تو جامعه و قامیل ولی با من تا مرز کشتن هم رفتیم.

وزن اولیه۹۴ وزن الانم ۸۲ وزن هدف ۶۵...من تا عید یه خوشگل خوشتیپم...کربوهیدرات نشاسته نمی خورم...من ۷۷ کیلو شدم.من تا خرداد میشم ۷۰

چکار کنم مثل ربات بگم چشم و خفه شم.یا اینکه بجنگم

وزن اولیه۹۴ وزن الانم ۸۲ وزن هدف ۶۵...من تا عید یه خوشگل خوشتیپم...کربوهیدرات نشاسته نمی خورم...من ۷۷ کیلو شدم.من تا خرداد میشم ۷۰

الان زندگیمو تایپ کردم میزارم.

وزن اولیه۹۴ وزن الانم ۸۲ وزن هدف ۶۵...من تا عید یه خوشگل خوشتیپم...کربوهیدرات نشاسته نمی خورم...من ۷۷ کیلو شدم.من تا خرداد میشم ۷۰

ل زایمانم خیلی زن احمق و ساده ایی بودما . با اینکه از صبح تا 4 ادا ره بودم به محض رسیدن مدام مادر شوهرمو خواهرها ی شوهرمو دعوت می کردم. واسه خواهرش تولد سوپرایزی گرفتم .کادو چند وقت یکبار میخریدم .مادرش عمل کرد چند روز اوردمش خونم.پدرش سکته کرد هفته ایی یکبار اوردمش خونم حالش عوض شه.هر مسافرتی اول پولمو میدادم سوغاتی واسه ایشون.سفره مینداختم که بچه های خواهرش میگفتن ما ناهار نخوردیم.چون خونه شما بخور بخوره.عیدی انچنانی میدادم اما اونا یه 5 تومنی میدادن بهم.شوهرم زنگ میزد مادرش احوال پرسی مادرش میگفت من خونه داداشتم شام منم تحریک میشدم فرداش اینو دعوت میکردم.بازم با این وجود غریبه بودم و من و شوهرم مدام بحث مسکردیم که اینا چرا به من احترام نمیزارن.

تا اینکه حامله شدم و افسردگی زایمان شدید گرفتم بعد زایمانم مدام گریه و اقدام به خودکشی داشتم.اما دریغ از یه کاسه سوپ 😕تازه اومدن خوردن و رفتن .من روزا کارم گریه بود با بچم که بی قرار بود ورهنوزم هست.یکی نگفت شوهرت نیست بیا شبا اینحا بچه نگه داریم تو بخواب. یکی نگفت چته.💔💔💔💔 بعد چند وقتم تو گوشی شوهرم مسج خواهرشو (    تولد گرفتم واسش )دیدم که نوشته بود من خانمتو تحمل میکنم تو مهمونی ه  ا و بهترین سالهای عمرم با وجود خانمت  تو خونه ما حروم شد.خیلی حرف های دیگر ..منم بریدم .

خانم ها من یه اشتباهی کردم و  شوهر و بچم چند بار تنها فرستادم خونه مادرش.خودم خسته بودم و میخآستیم تنها باشم.حال  خانم عادت کرده من برم به جوی میدهد که من نرم.مثلا دیروز داشت میوه میآورد منم بهش گفتم زحمت نکشید اونم گفت تو نخور واسه پسرم میارم.شوهرمم گفت نیار.بماند سر سفره شام همش می گفت پسرم بخور پسرم از دوغ از سالاد نخوردی دریغ از به تعارف به من😕😕😕قبلا وقتی میخآست منو تحریک کنه می گفت جاری اینکار کرده جاری فلان چیز خریده برام جاری تو مدام منو دعوت میکند حالا که دیده من دیگر سرویس نمی دم رفت تو فاز بی محلی.

البته خدا شاهده که چقدر من سرویس دادم چقدر من با وجود کار بیرون پختم دادم خوردن.اماالان دیگر نمی خام واسه کسانی که دوستم نداشتن و ندارن کاری کنم

وزن اولیه۹۴ وزن الانم ۸۲ وزن هدف ۶۵...من تا عید یه خوشگل خوشتیپم...کربوهیدرات نشاسته نمی خورم...من ۷۷ کیلو شدم.من تا خرداد میشم ۷۰
ل زایمانم خیلی زن احمق و ساده ایی بودما . با اینکه از صبح تا 4 ادا ره بودم به محض رسیدن مدام مادر شو ...

کارات تک تک شون اشتباه محض بوده

مادرشوهر منم همینطوره، ولی به پسرشم نمیڱه نخور. کلا از ما پنهان میکنن و واسه دختراشون پهن میکنن

الانم فقط شوهرت برات مهم باشه میری اونجا زیاد حرف نزن به کارهاشون هم حساس نشی بهتره تعارف نکرد نکرد تو هم برات مهم نباشه

خدا همیشه با ماست... برا تعجیل در ظهور یه صلوات میفرستی؛ممنون. خداوندا مهربان پروردگارم سپاس گذارم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز