داداشم یکساله ازدواج کرده قبلا یه بار طلاق گرفته بود واسه همین با دختری هم ازدواج کرد ک یه بار تو عروسی جدا شده دختره همون اول گفت من هم عقد میخام هم عروسی بعد تو عروسی وقتی دارم براش میرقصم میگه تو اینقدر نرقص برو کنار بزار از دختر عمه هام هم فیلم بگیره واقعا بهم برخورد هیچی نگفتم یه روز گفت میایی با هم بریم بیرون منم گفتم باشه بعدش یه پسر خوشگل دید ک یه دوست دختر خیلی زشت داشت گفت میبینی سونیا من با این قیافم شوهرم موهاش کمه و باعث خجالتمه منم گفتم خوب برای چی داداشام قبول کردی؟ گفت خوب عزیزم من دیگ دختر نبودم وگرنه خواستگار مجرد داشتم اما قبول نکردم ک بعدا نگه مطلقه بودی بعد دیدم بیرون هر اتفاقی اوفتاده و هر کی متلک گفته رفته کف دست داداشم گذاشته آخه این چه کاریه فک کرده با گفتن این چیزا پیش داداشم عزیزتر میشه؟ منم چهار ماهه وقتی خونمون میاد از اتاقم بیرون نمیام چند وقت پیشم با خانوادم رفتم بیرون دیدم این زن داداشمم زنگ زده ک منم میام وقتی اومده نه سلامم جواب میده تازه پشتش بهم میکنه و هی میگه ما روزی صدتا خواستگار داشتیم چون چشمام رنگیه دخترا حالا یدونه ام ندارن حالا چون من چشام مثل اون سبز نیست باید اینجوری متلک بندازه؟