دقیقا اصلا بروی خودتو نیار اگه ممکنه شوهرتم نیاره انقد خوبی کردم بمادرشوهرم هر دفعه روز مادر کادو میکرفتم اول میرفتم خونه اون اول به اون زنگ میزدم بخدا هرسال کادومو دوسه بار پس میفرستاد که فلانجاشو نپسندیدم منم سه بار بخاطرش میرفتم تو بازار و با دردسر عوض میکردم همه کارای خونشو میکردم برادر زاده خودش که عروسشه انقد هواشو نداشت که من غریبه داشتم ولی انقد خرد میکنه منو انقد قربون صدقه بچه های زشت اون میره که بخدا بچه من همه عالم از همسایه و فامیلای خودشوهرم و مهدکودک همه میگن خیللللللی خوشگل و نازه ولی تواین ۴ سال یبار به بچم نگفته قربونت برم حتی فک و فامیل شوهرم همیشه یواشکی میگن که واقعا شانس آوردی بچه ت ب خونواده شوهرت نرفته...درحالیکه قربون صدقه چشمای سیاه و فلان و بهمان اون نوه هاش میره واسه بچه من فقط میگه آخی آخییی...برا تولد نوه هایی که از برادر زاده های خودشونن کادو مدال و زنجیر طلا میدن بخدا واسه بچه من یه جفت جوراب کادو دادن در حالیکه اونا روز مادر و پدر یه پیژامه و لباس زیر میگیرن من هر بار پیراهن مجلسی و کفش چرم و ...الان انقد دلم برای خوبیایی که کردم میسوزه