من شب فوت مادربزرگم (اونموقع مدرسه میرفتم)خواب بودم بابام یه بار صدام زد بیدار نشدم.یه دفعه گفت اگه میخوایی با مادربزرگت خدافظی کنی بلند شو.
شوکه شدم بلند شدم.اول رفتم حموم😟
بعدش لباس مدرسه پوشیدم چون بابام گفت باید بری مدرسه.
رفتم زیارت که مادربزرگمو ببینم.یه دفعه بلند زدم زیر گریه یه گریه مسخره.داییم که صورت گریون بود یه دفعه خندش گرفت.
فرداشم رفته مدرسه فقط گریه میکردم.بعد مدرسم موقع تشییع جنازه هر ماشینی اهنگشو زیاد کرده بود داغ میکردم.
حالم خیلی بد بود.خیلی.