مهدی اخوان ثالثِ گرانسنگ.
هیچیم و چیزی کم
ما نیستیم از اهلِ این عالم که میبینید
وز اهلِ عالمهای دیگر هم
یعنی چه پس اهلِ کجا هستیم؟
از عالمِ هیچیم و چیزی کم... گفتم!
غم نیز چون شادی برای خود خدایی، عالمی دارد
نورِ سیاه و مبهمی دارد
پس زنده باشد مثلِ شادی، غم
ما دوستدار سایههای تیره هم هستیم
و مثل عاشق، مثل پروانه
اهل نمازِ شعله و شبنم
اما
هیچیم و چیزی کم.
رفتم فرازِ بامِ خانه، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم، اطراف روشن شد
و پشهها و سوسکها، بسیار
دیدم که اینک روشنایم خورده خواهد شد