2733
2734
عنوان

کیا از رفت و آمد زیاد با خانواده شوهر خسته شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 4661 بازدید | 79 پست
اره چند باری سر همین‌ موضوع با هم دعوا کردیم که من میگفتم بریم خونه ما اون میگفت خونه ی ما ، یا بحث ...

ما هم از این دعواها زیاد داشتیم خیلی وقتها خانوادش متوجه این اختلافات شدن  

کم کم توقعشون رو از من کم کردن

برامن که تک پسرم نیست.دوتاپسرن دوتادختر.شوهرمن پسربزرگست.همه دلخوشیم اینه دومیش زن بگیره شایدشوهرم ک ...

حالا هردوهفته یکباربرو زیاد رفت و امد درست نیست مشاورها هم میگن 

من که خیلی مشگل داشتم سر رفت امد مخصوصا مادرشوهرم خیلی ازاین زنهاس که متلک میگه 

خواهرشوهرهامم حسودن 

مشاور گفت رفت امد رو به صفر برسون 

من تلفن هم نمیزنم 

کاربر قدیمی هستم .(آفتاب)😊کارهای تم تولد انجام میدم.از 1388اینجام


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من اگه بخوام قهر کنم شوهرم کلا قیدمو میزنه میره میچسبه به خانوادش

خب برامنم همین بود....مادر و خواهرش خودشون باعث شدن و شوهرم فهمید ک بهتره نبینمشون

خداروشکر بعد ۴سقط مکرر صاحب دوتا گل پسر شدم،قسمت همه خانمای اقدامی
2731
حالا هردوهفته یکباربرو زیاد رفت و امد درست نیست مشاورها هم میگن  من که خیلی مشگل داشتم سر رفت ...


زمانی میشه این کارو کرد که خود شوهر هم با ادم راه بیاد.

من نمیرفتم . شوهرم باهام سرسنگین میشد. بهونه میگرفت.زندگی کوفتم میشد.مجبورشدم تسلیم شم. 


2738
تازه به مادر شوهرمم گفتم اذیت میشم مسافرت دسته جمعی سالی دو با رمن شوهرم با هم میریم دو بار هم اون ب ...

یعنی شوهرت با مادرو پدرت مسافرت نمیاد؟؟؟

چه خوب خودتون میرین

کاربر قدیمی هستم .(آفتاب)😊کارهای تم تولد انجام میدم.از 1388اینجام
یعنی شوهرت با مادرو پدرت مسافرت نمیاد؟؟؟ چه خوب خودتون میرین

چرا ولی چون بعدش انتظار پیش میاد که منم باید برم خودم دعوتش نمیکنم البته تا حالا پیش نیومده منو مامانم جدا  رفتیم ها. میدونی دو سه بار با خانوادش رفتیم به هرحال راحت نبودم کم کم فهموندم نمیام دیگه اصرار نمیکنن

چون هر دفعه میرفتیم یا اونا ناخواسته تیکه مینداختم من راحت نبودم یا همین  فصل بهار که میشد هر جمعه تو باغ و جاده ها ناهار میپختن بیرون میخوردن .ما خانوادگی اهل این جور گشت و گذارا نبودیم اذیت میشدم کم کم فهمیدن نرفتن البته خواهر نگم چه ها کشیدم

سختهذاین طوری اخه 

خوب برا من گذشت دیگه. الان مادر شوهرم پیر شده، خودش نمیحواد ما بریم.

ولی هنوز تودلمه . از دست شوهرم ناراحتم. نه خانواده اش

چون اون به حرفشون راه میومد. اگه دو دفه میپیچوند، اونام بیخیال میشدند.عین بز همه روزای تعطیل شبانه روزی میرفت اونجا مینشست.تازه من کارمندم یک روز تعطیل داشتم باید میرفتم اونجا.

همه تو تقویم تعطیلی میدیدند خوشحال میشدند.من عزا میگرفتم.

الن دوسه ساله یک کمراحت شدم.

الان هم یک هفته در میون جمعه ها میریم صبح تاشب. 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز