من تهران زندگی میکنم...خانواده شوهرم هم خونه تهران دارن هم تو دهاتشون تو شمال یع خونه ساختن..میرن و میان...حالا شوهرم داره نزدیک مادرشینا تو شمال خونه میسازه ...من از اولش مخالف بودم ..علاقه ای نداشتم به روستای پدریشون...ولی با کلی بحث بلاخره کار خودشو کرد....الان نگران اینم هر تعطیلی بشه ما زورکی باید بریم شمال و حتما فک و فامیلاشونم میخوان یه سر بیان خونه ما...منم کلا باهاشون حال نمیکنم و خوشم نمیاد با اونا رفت و امد کنم چون خیلی فرهنگامون تفاوت داره..والا ما ده ساله ازدواج کردیم خونه هیچکدوم نرفتیم...واقعا موندم چکار کنیم از دست اینا....لطفا نظراتتونو بدین ممنون
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.