بزرگم هستا ده سالشه. همیشه میترسم گم بشه و نتونم دیگه پیداش کنم امروز با شوهرم رفته بود سرکار شوهرم گذاشته بودش تو دفتر و خودش رفته بود کار زنگ زدم شوهرم گفت پسرمون تو دفتره خودم رفتم جایی کار دارم سریع خودمو رسوندم رفتم وقتی رفتم دیدم پسرم نبود قلبم داشت از جا کنده میشد دیدم اون طرف نشسته بود گوشه خیابون کنار جدول. با شوهرم دعوا کردم چرا بچه رو میبره و بعد میذارش تو دفتر و خودش میره جای دیگه. به نظرتون من ترسم بیهودس؟خب اگه بچه رو پیدا نمیکردم کجا دنبالش میگشتم