هر چقدم درحقم بدی کنن بازم نمیتونم نبخشمشون دوسشون دارم و واسشون احترام قائلم خدا هم میدونه ک اینو ه ...
عزیزم شاید هیچ کسی اندازه من دردتو نفهمه ..اینو باور کن ! شاید صد بار بدتر از ایناشو کشیدم خیلی حسرتا رو قلبم مونده ولی سپردم ب سرنوشت انشالله خدا ب دلت ارامش بده
ولی متاسفانه من اعتقاد دارم که پدر و مادر یه سری وظایفی در قبال بچه دارن که باید باید باید اون هارو ...
همش درده به کی میشه گفت اخه ... اخرش میشه یکی مث من عاشق بچه ولی از ترس اینکه نکنه بچم سختیای منو بکشه پس بهش لطف میکنم اصلا به دنیا نمیارمش و خودخواهی خودمو تو وجودم میکشم اون سختی نکشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
[QUOTE=87422055]آره بخدا من خودم اون هفته خاستم ی سرویس قابلمه بخرم یک و پونصد ینی نصف حقوق 1 ...
اوووووووه خوش به حالت ما فامیلامون تا ته دیگو خالی نکنن نمیرن از خونه امون هدیه که پیش کش مرده خورم هستن عوضیا به شدت منکه اگر واسه عروسیم جشنم بگیرم نمیخوام فامیل دعوت کنم کلا
ببین من نمیخوام گذشته رو نبش قبر کنم منم صدبرابره تو رو سر خرید و جهازم کشیدم طوری که همه گفتن هرکی ...
دقیقن ..
من تو راه مشهد بودم با شوهرم..بجای عروسی مون ..
مامانم زنگ زد بهم گفت بابات انقد گریه کرده داره از حال میره میگه من بد کردم باهاش دلم واسه مظلومیتاش میسوزه تمام راهو گریه کردم منم ب حال زندگیم ولی بازم باهمه وجود دوسشون دارم
دقیقن .. من تو راه مشهد بودم با شوهرم..بجای عروسی مون .. مامانم زنگ زد بهم گفت بابات انقد گریه کرد ...
دقیقااااا حالم بهم میخوره از یاداوریش اخه زجرش دادین بسه دیگه چرا روز عروسیش ولش نمیکنین با یاداوریش . منم زیر دست ارایشگر بودم زنگ زده بودن حلالیت و اینکه توروخدا شب بیا خداحافظی دلمون برات تنگ میشه واشک و اشک و اشک ...
شاید باورتون نشه اما پدرو مادرم هیچکدوم واس خرید عقد من همرام نیومدن خونواده همسرمم شهرستانن
مادرم همش ب خاهرم میگف تو برو همراشون من حال ندارم
اما سر خریدای داداشم از صب تا ظهر از عصر تا شب تو بازار بود بخدا اینارو میدیدیم هر روز میمردم و زنده میشدم اما جرات نمیکردم هیچ گله ای کنم چون همه میریختن رو سرم.