2703
2553

 پسره من الان هشت ماهشه من دوس ندارم واسه بچم این انفاق پیش بیاد بعد ندونه از من حرف شنوی داشته باشه یا اون 

خودم تنها از بچم مواظبت میکنم از اول همه کاراشو خودم کردم خواسم بعد مادرشوهرم منت نزاره ☹️

کافی نیست ؟چیکار کنم وابستگی شدیدی نداشته باشه 



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شايد چون بعضي وقتا مادر بزرگا وقت بيشتري براي بچه ميزارن نيازاي عاطفي و روحي بچه رو بيشتر پاسخ ميدن

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 
2720

هر‌کاری کنی بچه ها قابل پیش بینی نیستن مخصوصا اونا لی لی به لالاش بزارن دیگه واویلا

🌾دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار...🌾بخدا بی رخ نعشوق حرام ست حرام...🌾آن بهارست که بعد از شب جانسوز فراق...🌾بهم آمیزد ناگه دو تبسم دونگاه...💝

منم دوست ندارم وابسته شن بچه تر بود خیلی زیاد میومدن خونواده ی همسرم همش پیش بچم بودن با اینکه مادرشوهرم مهربون و خوبه ولی وابستگیرو دوس ندارم به شوهرم گفتم داره لوس میشه حرف شنوی نداره دیگه نمیدونم چجورگفته بود نمیان زیاد خودمم راحت نبودم ماهم که سالی دوبارمیریم

ماچون زدری پای کشیدیم کشیدیم امید زهرکس که بریدیم‌بریدیم.    دل نیست کبوتر‌که چوبرخاست نشیند   ازگوشه ی بامی‌که پریدیم‌پریدیم
2714

چون تو تربیت بچه دخالت میکنن ما میگم قند نخور اخی داره بده 😐مادربزرگش میگیره یه قند میزاره دستش مامیگیم نوشابه بده مامان نق میزنه مادربزرگش نصف لیوان براش پرمیکنه🙄🙄🙄🙄بچه لوس و بی ادب میشه وشدیدا وابسته مادربزرگ همین کارارو سر بچم پیاده کرد اما بچم حتی بغلش نمیره چون دیر به دیر میبینتش اگه هرروز میدیدش قطعا وابستش میشد

دختر فروردین عاشق پاییز...جنوبی وخونگرم❤الان دقیقا اونجاییم که فریدون مشیری میگه: رک بگویم از همه رنجیده ام😔 ازغریب و آشنا ترسیده ام ❌بی خیال سردی آغوشها🫂 من به آغوش خودم چسبیده ام🤰

مامان خودم دعوامیکنه کاربدی کنن ولی مادرشوهرم چون داتا مهربونم هست اصلا چیزی نمیگه تازه ماژیک میده روسرامیک بکشه میگه بزافضا بازباشه راحت نقاشی کنه..😐

ماچون زدری پای کشیدیم کشیدیم امید زهرکس که بریدیم‌بریدیم.    دل نیست کبوتر‌که چوبرخاست نشیند   ازگوشه ی بامی‌که پریدیم‌پریدیم

منم ک هنوز بچه ندارم از این موضوع میترسم و دوس ندارم

آخه مادر شوهرم بچه های خواهرشوهرامو خیلی لوس بار آورده همشم میگه نوه هام ب من وابستن منو دوس دارن نمیخوان برن خونشون آخه من محبت میکنم یجوری میگه انگاری دختراش میرن خونه بچه هارو با طناب میبندن کتک میزنن از این حرفاش خوشم نمیاد

من شادترین دختر غمگین جهانم  

منم‌خیلی میترسم ازین قضیه😖

ضمن اینکه باردار هم هستم و طبقه بالای مادرشوهرم میشینیم خیلی نگرانم دخترم‌به دنیا اومد هی بخوان پسرمو ببرن پایین به اسم کمک مثلا.بعد عادت کنه بهشون دیگه‌نخواد بیاد بالا.وای وحشت دارم اصن ازش😣😣😣😣

✌ همگام با تاپیک بامداد خمار💪  با همراهیِ دوست جونیا😍.  📎گروه آبی📎  وزن اولیه: ۸۴    وزن شروع دوباره😅: ۷۷  وزن کنونی: ۷۳.۸۵۰   هدف اول: ۷۴🔓🔑   هدف دوم: ۷۱🔒   هدف سوم: ۶۸🔒   هدف آخر😍: ۶۵🔒

من خودم ب مادر شوهر تویک ساختمون هستیم. از همون نوزادیش هی می بردن خونشون که من خیلی حساس بودم روی این قضیه و دوست نداشتم ببرنش چون احساس میکردم بچه از من دور میشه و اینکه چون من درگیره یه جور جو جدید بچه داری شده بودم و توی سختی افتاده بودم نمیتونستم با بچه اونجور که باید بازی کنم و ب کارامم نمیرسیدم چون تا میزاشتمش زمین گریه میکرد. هیچی وقتی اونا میبزدنش خونشون با نوزاد قشنگ بازی میکردن یعنی یکساعت بیشتر نمی موند چون گشنه میشد و مجبور میشدن بیارنش بدن به من. خلاصه هیچ کاری از دست من ساخته نبود چون شوهرم موافق با عقیده ی من نبود ک نوزاد رو نزاریم هی ببرنش. الان پسرم 2 سالشه و همچنان این موضوع ادامه داره ولی خب من دیگه بیخیال ِ همه چی شدم چون تلاشام فایده نداشت و یکمی هم طرزه فکرم راجب این موضوع عوض شده حتی ب صلاح بچه میبینم که بره و بیاد بخاطره خودش چون حال و هواش عوض میشه. و اینکه بیخیا اینم شدم ک از من حرف شنوی داشته باشه یا اونا. من فقط وظیفه م در قبال بچه رو با کمک خدا انجام میدم باقیش دیگه در آینده به خوده بچه مونده که حرف منو گوش بده یا اونا. 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687