حالا سیاه چال کجاس تو این موقعیت؟ که ما بر فرض بخوایم وارد زمان دیگه یا اینده بشیم
اینستام: مطالب آموزشی زیادی اونجا پست کردم میتونید استفاده کنید من یه قانون جذبی ام. زندگیم تو مشتمه قانون زندگی، قانون باورهاست. بزرگان زاده نمیشوند ساخته میشوند💎 کیمیا برای من به معنای الماسه💎کیمیا یعنی نایاب... یعنی چیزی که دست یافتنی نیست و سخت بدست میاد...باید براش تلاش کرد... خب چیزی هم که سخت بدست بیاد و کمیاب باشه؛ قطعا گرانبهاست! پس خودمو همیشه تشبیه به یک الماس کردم و تمامه سعی ام اینه که الماس درون وجودمو بیشتر و بیشتر کشف کنم... این گوهر رو خدا تو وجود همه ما کاشته... پس قدر گوهر زندگیتو بدون دوسته من...
سیاه چاله محل برخورد فضا زمانه، دریچه ورود به دنیای دیگه چیه😃😃 منم خیلی نمیدونم ولی اگه میخای بدونی از این و اون نپرس برو بخون، اطلاعات غلط بهت میدن بعدا یه جا تو جمع یه چیزی میگی بد میشه😀
فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
میدونم منظورم اینه یکم بیشتر توضیح بده که چجوری این اتفاق ممکنه بیوفته اصلا
اینستام: مطالب آموزشی زیادی اونجا پست کردم میتونید استفاده کنید من یه قانون جذبی ام. زندگیم تو مشتمه قانون زندگی، قانون باورهاست. بزرگان زاده نمیشوند ساخته میشوند💎 کیمیا برای من به معنای الماسه💎کیمیا یعنی نایاب... یعنی چیزی که دست یافتنی نیست و سخت بدست میاد...باید براش تلاش کرد... خب چیزی هم که سخت بدست بیاد و کمیاب باشه؛ قطعا گرانبهاست! پس خودمو همیشه تشبیه به یک الماس کردم و تمامه سعی ام اینه که الماس درون وجودمو بیشتر و بیشتر کشف کنم... این گوهر رو خدا تو وجود همه ما کاشته... پس قدر گوهر زندگیتو بدون دوسته من...
من باز ترکیدم 🤕دیگه بدترکم عمرن بتونم عضو بشم 😩ی پسر دارم تا نداره👑 برای همه حاجتام ی صلوات بفرسیدن عزیزان🙏 خدای پسرمو به خودت سپردم راه راستو بهش نشون بده همیشه💝💖
من باز ترکیدم 🤕دیگه بدترکم عمرن بتونم عضو بشم 😩ی پسر دارم تا نداره👑 برای همه حاجتام ی صلوات بفرسیدن عزیزان🙏 خدای پسرمو به خودت سپردم راه راستو بهش نشون بده همیشه💝💖