سلام.من 24 سالمه لیسانس دارم از لحاظ ظاهری خانوادگی مالی خوب هستم.برای بار دوم 4 ساله ک عقد هستم دفعه اول 4 ماه عقد بودم ک به خاطر دخالت مامانش مجبور به طلاق توافقی شدیم.بعد از 5 ماه با شوهرم عقد کردم اوایل خب باهم مشکلو دعوا داشتیم چون شوهرم به شدت عصبی بود سعی کردم باهاش کنار بیام و واقعا دوسش داشتم از همه لحاظ من سرتر بودم ولی واسم مهم نبود.بعد چند وقت با یه اکیپی میرفت دورهم و منا نمیبرد به هیچ عنوان ک بعد از اینکه با دوستاش مجردی رفت گرجستانو برگشت فهمیدم با زن دوستش پی ام میدنو قربون صدقه هم میرن ک دعوامون شد و خانوادش فهمیدن و این اویپو خانما کنار گذاشت و زیربار نرفتو گفت درد ودل میکردیم فقط در صورتیکه وقتی گرجستان بود مثلا من بهش میگفتم دلت واسم تنگ نشده میگفت نه انقد اینجا سرگرمی هست ولی وویسش با زنه را گوش کردم ک زنه میگفت دلم تنگ شده و شوهرم میگفت قربون دلت برم حالا این بماند.هر چقدر گفتم عروسی کنیم میگفت نمیتونم و هی طولش داد.تا اینکه به عنوان شغل دوم توی یه چایخونه غیر قانونی ک مشروبو رقصو همه چیز ازاده رفت و از 8 شب تا 3 نصف شب اونجا بود دیگه واسه من وقتی نداشت اینم بگم تمام هزینه های من تو این 4 سال با پدرم بود و میگفت ما رسم نداریم تو عقد خرج زنمونا بدیم.از لحاظ جنسی من گرم بودم ولی اون سرد اینا همه باعث میشد بهش غر بزنم بگم چرا ولی اون فقط میگفت درست میشه.تابستون متوجه شدم دوباره خیلی رفتارش بد شده و سراغ من نمیاد تا اینکه مچشا تو چایخونه با دختر گرفتمو فهمیدم دوست دختر داره و شبا حتی خونه نمیرفت و پیش اون بود رابطه جنسی هم داشتن بازهم دعوا و خانوادش فهنیدن ولی گریه کرد التماس کرد گفت حبران میکنم اشتباه کردم بخشیدمش .......