خواهر منم رشد جنینش نتوقف شده بود. چقققققد دارو دادن بهش که بخوره سقط بشه، نمیشد.
اخرش کارش به ساکشن کشید. اونم چه ساکشنی.
چندروز بعدش دوباره خونریزی داشت. نگاه کرد یه دکتر دیگه ، گفت خوب ساکشن نشدی یه ذره ازش مونده. دفعه بعد هیستروپی اگه اشتباه نکنم کردن براش. بازم بیهوشی و عمل.
درد خواهرم به جونم چققققد غذاب کشید.چندین سال نازایی داشت به زور خدا اونو داده بود بهش ولی بازم گرفتش.
قربون دل تک تکتون بشم که توی پروسه بچه اوردن اینقد سختی میکشید. جاتون وسط بهشته بخدا