بزرگ شده بود ونوک دراورده بود.یبارم خواهرزادم داشت نگاهش میکرد پرید وچشمش رونوک زد.میگم شاید زمان رقتنش بوده.انقدرخواهرم بهش رسیده بود یه ماهش بود ولی درشت بود
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شوهر خواهرم دید تودهن گربه هست .خوب شد بچه ندید.ده دقیقه بوداز تهران اومده بودن خونمون
برای جوجه خیلی ناراحت شدم.منم بچه بودم دو نا جوجه زردمو کلاغ بر..فقط خواهشا با چوب و چماغ نکوبی تو سر گربه؟؟؟ چون مقصر خودتی..شما باید جای جوجه را امن میکردی
از جملات قصار :"هر جا که روی آسمان همین رنگ است" !! من به آسمونش کاری ندارم ، به زمینش کار دارم 😳