اقا من چند وقت رفتم مصاحبه واسه یک مکانی حالا کجاش بماند
تا حالا نرفته بودم مصاحبه و نمیدونستم چجوریه شب قبل هم بهم خبر داد گفتن هشت صبح بیا
هیچی دیگه هشت صبح خوشحال و خندان رفتم کلی ادم بودن خانوما طبقه بالا ازشون مصاحبه میشد اقایون پایین ولی خب همه تا نوبتسون بشه همون پایین میموندن من دقیقا کنار اتاق اقایون بودم ک یهو صدای قران خوندن شنیدم گفتم یا همه ی اماما
نکنه سوالات مذهبی بپرسن ک من ردم سریع تو گوشی یکم سرچ کردم دیدم چه خاکی ب سرم شده داشتم با خودم کلنجار میرفتم که پاشم برم بمونم چکار کنم ک صدام زدن رفتم بالا
یک خانومی نشسته بود اخمو گفت خب یه بیوگرافی بده منم شروع کردم کل جدو ابادمو اوردم جلو چشمش همه رو گفتم
بعد شروع کرد ب سوال پرسیدن چون صبح بود و خون ب مغزم نمیرسید سوال هاشو خیلی کوتاه و با تته پته جواب دادم یهو گفت امام دهم کیه هر چی فکر کردم یادم نیومد گفتم اینطوری نمیتونم باید از اول بگم تا برسم دهم گفت بگو ولی بازم یادم نیومد گفت خب اصول دین رو بگو گفتم بدبخت شدم گفتم اینم یادم نیست گفت غسل های واجب خانوما رو بگو گففتم حیض و جنابت گفت تو زایمان کردی غسل نکردی گفتم اااا یادم رفت
گفت زایمان کردی از کی نماز باید بخونی گفتم نمیدونم والا من 60 روز لک بینی داشتم
گفت خب اگه رکوع نماز یادت بره حکمش چیه گفتم چرا باید یاد ادم بره یهو ک نمیشینه سجده کنه
هیچی دیگه برگم کامل سفید بود اومدم بیرون یک اقا هم مث من قیافش درهم بود ب دوستش میگف ازم پرسیده تو خانوادت کسی هست معتاد باشه منم گفتم شما سرت درد بگیره دوتا دود نمیزنی😂😂
امیدوار شدم به خودم خوشحال و خندان برگشتم خونه