2737
2734
عنوان

ميرم مامان يكى ديگه ميشم

205 بازدید | 9 پست

سلام به همه ى عزيزان 

در ادامه تاپيك قبلى تصميم دارم راجع به مسائل مهم تاپيك بزنم و سعى ميكنم خلاصه باشه كه مفيد واقع بشه 

( ميرم مامان يكى ديگه ميشم ) جمله اى هست كه بسيار در مورد بچه ها به كار برده ميشه 

همين جمله ى ساده شامل :

خشم : شما باعث ميشيد هم اون عصبانيت شما رو ببينه و هم خودش خشمگين شه و سال هاى بعد ما مدام از خودمون بپرسيم كه چرا اين بچه ى من آروم و قرار نداره و هزار و يك مشكل رفتارى داره 

تحقير : با اين جمله بچه رو تحقير ميكنيد و اون حس ميكنه هيچ ارزشى نداره و دوستش نداريد 

ناامنى : با اين جمله ما به اون ميفهمونيم كه من هر بار دلم بخواد ميرم و همين باعث ( ترس ) ميشه  

دروغ : شما كه هرگز نميريد مامان يكى ديگه بشيد فقط يه دروغ شاخدار تحويل بچه ميديد و به اون ياد ميديد كه دروغ كار عادى هست و اونا كم كم ميفهمن كه چقدر دروغ ميگيد

ناتوانى : يعنى شما در برابر بچه اين قدر ناتوان شديد و اون تونسته به شما غلبه كنه كه تصميم داريد ازش فرار كنيد 


ممنونم از همه ى مامان هايى كه تلاش مى كنند و تغيير رو دوست دارند 

مراقب خودتون و هديه هاى خدا باشيد 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

یبار من از دستم بچم خیلی عصبانی شدم در حد انفجار.

اومدم تهدیدش کنم یادم اومد باید آروم باشم.

بعد هی فکر کردم بگم دوست ندارم گفتن نگو

بگم خیلی بچه بدی هستی گفتن نگو

بگم برو نبینمت گفتن نگو

بگم میزارم میرم گفتن نگو

بگم مامانت نیستم گفتن نگو

همه اینا هم در حد صدم ثانیه اومد جلو چشمم.

هیچی دیگه در اوج عصبانیت رفتم اشپزخونه تو دلم فحش دادم خودمو که خاک تو سرت که نمیتونی ۴تا فحش به بچت بدی😆😆😆

خدایی تو اون لحظه چیکار کنی خوب

😆😆😆😆😆😆

منم به دخترام گفتم ميرم تو آسمون گفتن ميري پيش بابا (منظورشون بابام بود كه فوت شدن)گفتم اره اينقدر بعد از اون اروم شدن كه همش ميگفتم اذيتم كنيد خيلي طول كشيد تا درست شدن هيچ وقت از اين جمله ها نگيد

🙏🏻🙏🏻
2738

وای دختردایی من یه پسر ۵ ساله داره چقدر شر چقدر شلوغ چه حرفای بدی بلده انگار پسره ۱۵ سالس که خیلی کله خراابه عروسی داشت شلوغ میکرد دختر داییم با این جمله که میرم مامان یکی دیگه میشم تهدیدش میکرد اینم انگار نه انگار خدایی برای من خیلی خنده دار بود دختر داییم حرص میخورد اینم فقط لباشو برعکس میکرد

من دوستم به بچه اش گفته بود..اگر اینکارا کنید میمیرم..

دخترش پرسیده بود بابا دوباره عروسی میکنه..

اینم گفته بود اره..

بعد دخترش پرسیده بود :من باید چی بپوشم تو عروسی...؟

طفلی تا مدتها تعریف میکرد..

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز