پسر عمه ننش بود وقتی اسم من اومد شوکه شدن انتظار نداشتن . معلوم بود بیشتر از من با خانوادش در تماسن ، معلوم بود زنداییم تا دخترشو نکنه تو چششون ول کن نیس ، دختر دایی هرزمم که نگم از در بندازن بیزدن از پنجره میاد . تعصب فامیلی و جهالت تحصیلات و پیشرفت رو هم زد به در پایین تنه شعور . رفت گرفتش .
الانم خوشحالم که دختر داییم از زندگیش راضی نیس . خلا عاطفی شدیییید داره . پسره ننشو آبجیشو به زنش ترجیح میده .
آبجیش زندایی دخترس . هر وقت داییش آبجی این پیره رو اذیت میکنه اینم دختر داییمو اذیت مبکنه دلم خنک میشه