2737
2734
عنوان

خاطره زایمان سزارین من

6347 بازدید | 65 پست

@ستاره___‍ 

@ferijon‍ 

@khanomiiiiii1393‍ 

@افسون۷۵

از قبل نوشتم الان کپی میکنم😊

تیکر به وقت سزارین😁😊زاییدم😃حالا تیکر به وقت یکسالگی دخترم❤

خیلی نمیتونم توضیحات کامل بدم چون خودتون میدونین ک نوزاد چقد وقت آدمو میگیره پس تا جایی ک بتونم براتون مینویسم😄  من بچه خیلی دوس داشتم برای همین خیلی دلم میخواست ک زودتر بچه بیارم ک برا بعدیا فاصله سنیشون خوب باشه😊 اوابل ازدواجمون شوهرم برای ریزش موهاش رفت پیش یه دکتر ک بهش یه قرصیو داد بهمون گفت فعلا قصد بچه دار شدن ندارین؟ماهم گفتیم ن گفت پس اگه خواستین بیارین سه ماه قبلش باید قرصو قط کنین خلاصه ما بعد استفاده شوهرم از قرص بعد دو ماه پشیمون شدیم و تصمیم ب بچه دار شدن گرفتیم شوهرم قرصشو قط کرد و ما هم جلوگیری نداشتیم ولی ماه اول نشد ماه دومم نشد دیگه شوهرمو فرستادم بره پیش دکتره اونم گفته بود تا سه ماه نمیشه ماه سوم ۱۹ یا ۲۰ تیر بود ک روز موعدم بود منم طبق روال ماهای قبل میدونستم ک باردار نیستم ولی ب شوهرم گفتم بیبی چک و نوار بگیره(چقد الکی بیبی چک حروم کردم😂) اونم رفت خرید گفت شد ده تومن! چقد من جرص خوروم ک چرا بیبی چک گرون خریدی!اون موقع بیبی خودکاری مدیکور خرید ۵ تومن! ۵ تومنم نوار😂 برای دو حالت آماده بودم غروب ک شد دیدم خبری نیست رفتم سرخوشانه بیبی رو استفاده کردم در کمال تعجب دیدم همون لحظه دو تا خط افتاد!

تیکر به وقت سزارین😁😊زاییدم😃حالا تیکر به وقت یکسالگی دخترم❤

وای از حسم ک نمیتونم بگم خوشحالی بود یا تعجب یا هیجان زدگی یه جور عجیبی بود..باورم نمیشد باردار باشم رفتم خونه جاریم طبقه بالای ما زندگی میکنن اولین نفر ب اون گفتم😄 اول گفت مبارک باشه بعد گف آخر کار خودتو کردی نگفتم اول برو دندوناتو درس کن ک تو بارداری اذیت نشی؟😄😂 بعدم ب شوهرم اسمس دادم ک یه بیبی دیگه بخر از همون مدل😁 ک شوهرم گف مثبت شد؟ گفتم آره!😃سرشار از احساسات!!😂دومین بیبی رو هم زدم شب ک بازم مثبت شد یادمه ۵ شنبه بود ک فرداش جمعه همه جا بسته بود موند برا شنبه ک بریم آزمایشگاه.شوهرم رفت ک جوابو بگیره من تو ماشین نشسته بودم وقتی برگشت گفتم چیه جوابش گفت گفتن ما نمیتونیم بگیم باید بری پیش دکتر😐😒 من خودم جوالو دیدم بتای ۴۰۰ میدونستم ک مثبته ولی انقد شوهرم منو ب شک انداخت ک تاپیک زدم😄 آخرم باورش نشد و برد پیش همسایمون ک ماما بود و اونجا بود ک شوهرم هم کل کوچه رو خبر دار کرد هم مطمئن شد ک داره بابا میشه😂

روزا گذشت و رسید ب ۶ هفته ک ویار من شرو شد😣 اوایل خیلی بد بود از بوی خونمون و از بوی شوهرم متنفر بودم بخاطر همینم از هفته ۱۱ رفتم خونه مامانم غذا نمیتونستم بخورم از مرغ بدم میومد از بوی پیاز داغ هم حالم بهم میخورد ففط گوشت و ماهی میخوردم (یادم بندازین آخر تاپیک برا کنترل تهوع برای باردارا توصیه های لازمو بکنم😁) گذشت تا چهار ماه و ده روزم ک تموم شد دقیقا بعد سونوی آنومالی ب طرز شگفت آوری ویار منم تموم شد😄 بعد سونو ک فهمیدم بچم دختره تو پوست خودم نمیگنجیدم😄 دیگه ماهای ۵ و ۶ و ۷ و ۸ هم با پا درد و کمردرد و لگن درد شدید گذشت تا رسیدیم ب زایمان

تیکر به وقت سزارین😁😊زاییدم😃حالا تیکر به وقت یکسالگی دخترم❤

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

من از زایمان طبیعی متنفر بودم تحت هیچ شرایطی هم نمیخواستم ک طبیعی بیارم پیش ی دکتر میرفتم ک بهش گفتم سزارین میخوام مِن مِن کرد گفت حالا وایسا تا زایمانت ببینیم چی میشه! منم گفتم ولش کن معلومه داره گولم میزنه منو تو عمل انجام شده قرار بده گشتم ی دکتر پیدا کردم ک مطمئن بودم سزارین میکنه😄 دکترم خیلی خوش اخلاق بود خیلی میدوستمش😍دستش درد نکنه واقا😍 بگذریم برسیم ب روز زایمان... از قبل فک میکردم روز زایمان خیلی استرس داشته باشم ولی اصلا اینطور نبود..دکتر بهم گفته بود ساعت هفت و نیم بیمارستان باش ما هم صب زود راه افتادیم رفتیم مرلحل پذیرش تقریبا یک ساعتی طول کشید بعد یه ساک ب من دادن و منو راهی کردن ک برم زایشگاه با شوهرم رفتیم بالا من ک انقد گنگ بودم سریع وسایلو از شوهرم گرفتم داشتم میرفتم تو شوهرم صدام زد کجا؟خدافظی نمیکنی؟😂 برگشتم باهاش خدافظی کردم رفتم داخل😂 اونجا لباس مخصوصو دادن بهم گفتن بپوش یه لباس افتضاح ک نمیدونی کجاتو بچسبی ک دیده نشه😂(تو پرانتز بگم همه دوستان خجالتی موقع زایمان خودتونو ریلکس کنین ک تمام خجالتا میریزه جایی نمیمونه ک کسی نبینه!😂) یه پرستار نسبتا مهربون اومد بهم یه لیوان داد گفت برو جیش کن توش منم چون از صب قبلش هیچی نخورده بودم نمونه نداشتم بهش گفتم ک گف اشکال نداره بعد منو خوابوند رو یه تخت و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کرد اونجا ک خوابیده بودم خانومای دیگه هم بودن ک طبیعی زایمان داشتن و درد میکشیدن خیلی ناراحت شدم کلی براشون دعا کردم و قرآن خوندم بعد یاد همه کسایی ک التماس دعا داشتن افتادم و برای اونا هم دعا کردم بعد نیم ساعت زا چهل دقیقه اومدن ک سوندو وصل کنن وصل کردنش اصلا درد نداشت ولی بعدش..😣 یه حس چندش مضخرف ک انگار همش دسشویی داری! اه خیلی بد بود این قسمتش تا بری تو اتاق عمل.. خلاصه نوبت من شد و منو گذاشتن رو ویلچر ک بریم اتاق عمل قبلش ب شوهرم گفته بودن بیا دم اتاق ک منو ببینه یبار دیگه هم با شوهرم بای بای کردم و روانه شدم سمت اتاق عمل.. از اتاق عمل براتون بگم من همش فک میکردم مث تو فیلما یه اتاقه ک قشنگ پر چراغ و اینا همه لباسا سبز کلا مث فضای تو فیلما دیگه ولی یه اتاق خیلی خیلی معمولی انگار خونه بود!یه تخت وسط اتاق گذاشته بودن ک یه پلاستیک مشکی مث پلاستیک زباله روش بود!😒بخدا خندم میگیره یادم میاد! با یه دستگاه ازینا ک بیب بیب میکنه بغلش همین😂 بلانسبت مث تخت مرده شور خونه بود!😂 خوتبیدم رو تخت تا دکتر بیهوشی اومد نشستم ک بهم بیحسی رو تزریق کنه یبار زد دید نمیشه دومین بار زد باز دید نمیشه بعد یه نگاه ب پاهای من انداخت دید کج کردم!(آخه من اصلا انعطاف ندارم برا همین نمیتونم خم بشم!)انقد دعکام کرد گف این چ مدلشه پاتو صاف کن! من پامو صاف کردم ولی همزمان کمرمم صاف شد!😂باز گف خم شو هی من میگفتم نمیتونم باورش نمیشد خلاصه ب ضرب و زور بیحسیو زد ک من پاهام گرم شد خوابیدم سریع اومدن شکممو شستن گفتن حس میکنی شستنو ولی دردی احساس نمیکنی گفتم باشه ولی وای ک وقتی تیغو برداشت من هم حس کردم هم درد داشتم گفتم بهشون من درد دارما یکی اومد رو سینم چنگ چنگ کرد گف یه همچین حسیه درد نیس😐فتم بخدا من دارم میفهمم درد دارم بیتربیتا محل ندادن فقط یه آرامبخس زدن بهم و من کل عمل درد داشتم و  نیمه بیهوش ناله میکردم😣اصلا دلم نمیخواد دوباره تکرار بشه خیلی بد بود حتی بچمم آوردن بهم چسبوندن من همش فک میکردم خواب دیدم بچه شیرم خورد تو اتاق عمل من تو بخش ک اومدم فهمیدم خواب نبوده واقا بچه رو آوردن پیشم! خیلی بد بود من کل عملو متوجه شدم از بربدن و بچه دراوردن و شکمو تخلیه کردن تا بخیه ها😒 تو ریکاوری هم ک دیگه شکمم درد میکرد از درد گریه میکردم من اون موقع فک کردم معدمه ک بعدا فهمیدم معده نبوده بیحسی شکمم رفته بود درد داشتم😒 تو بخش ک اومدیم شیاف ک گذاشتن دردا آروم شد خیلی مشکلی نداشتم بجز یه لرز غیر قابل کنترل ک بعد دو سه ساعت خوب شد..دختر منم ساعت ده بدنیا اومد تا ساعت دو ظهر نیاوردنش ک ببینیمش ساعت دو همراه با ملاقاتیا اومد 😍 از عوارض بیحسی هم بگم ک تنگی نفس شدید و درد شونه و قفسه سینه در صورتی ک اونایی ک بیهوش شده بودن هیچ مشکلی نداشتن هم اتاقیای منم از درد توی اتاق عمل و تنگی نفس و درد کتف شکایت داشتن😒😑 نمیدونم حالا بخاطر داروی بیحسی بود خوب نبود یا چی ولی همه همینجور بودیم..من بعدا ب دکترم گفتم ک بهم گفت شاید بیحسی رو تو جواب نداده دفه بعد بگو بیهوشت کنن ولی چ فایده ک من خیلی اذیت شدم😣از تخت پایین اومدن هم اونقد ک میگن ترسناک نیس نمیدونم شایدم چون من دسشوییم گرفت ب محض اینکه بیحسیم رفت صدا کردم بیاین من میخوام از تخت بیام پایین!🤣 اومدن گفتن مطمئنی؟ در خودت میبینی ک از تخت بیای پایین؟ گفتم میبینم یا نمیبینم باید بیام پایین دسشوییم داره میریزه!دیگه با سلام ک صلوات اومدم پایین و رفتم دسشویی سریای بعدشم دیگه ففط بخاطر دسشویی از تخت پایین اومدم وگرنه اصلا راه نرفتم چون وقتی میایستادم تنگی نفس میگرفتم..از بیمارستان اصلا راضی نبودم خیلی کثیف خیلی شلوغ خیلی افتضاح بود اونم از بیحسیشون ک خیلی بد بود اتاق چهار تخته همه تو حلق هم بودیم یه پرده بین تختا نبود همه حرمتا شکسته شد😂 میومدن شیاف میذاشتن پد عوض میکردن هیچ پرایوسی در کار نبود دیگه همه خودشون حیا میکردن نگاه نمیکردن😒 هر چی بود گذشت تا الان ک دختر کوچولوی من کنار من خوابه و من وقت کردم خاطره زایمانمو براتون بنویسم😊 ببخشید ک خیلی بد نوشتم الان تو ذهنم یه عااالمه توصیه برای بارداری و بعد شیردهی و اینا دارم ولی دیگه نمیدونم چجوری بنویسم سوالی داشتین بپرسین در خدمتم😊

تیکر به وقت سزارین😁😊زاییدم😃حالا تیکر به وقت یکسالگی دخترم❤
2731
2738
مشکل خاصی ندارم فقط پهلوم چند روزه ی ساعتایی درد میگیره ینی مشکلیه؟!

ببین نمیدونم والا ولی منم ماهای آخر دردای عجیب زیاد داشتم همه جات درد میگیره بی دلیل ولی خب میخوای مطمئن شی ب دکترت بگو حتما خدایی نکرده مشکلی نباشه

تیکر به وقت سزارین😁😊زاییدم😃حالا تیکر به وقت یکسالگی دخترم❤
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730