سلام دوستان چند ماه واقعا اتفاقای عجیبی واسمون میوفته دو سه تا نمونه شو میگم. ولی لطفا هرکی که فکر میکنه دروغ نخونه و نیاد خواهشا چون من انقدر بیکار نیستم که دروغ بگم
ما 28رفتیم خونه مادرم ک از اونجا بریم مسافرت من تو حموم یک لباس و یک شلوار داشتم دیگ نشستم و اومدیم خونه مادرم ما ی 7روزی نبودیم برگشتیم از مسافرت شب رسیدیم خوابیدیم من لباسشویی ندارم با دست میشورم اومدم اون لباس هارو بشورم وسط لباس هام اشغالای مرغ بود😞واقعا تعجب کردم اینم بگم ک واحد روبرو مادرشوهرمم قبلا ک میرفتم جای و شب نبودم همسایم میگفت از خونه ات صدا میاد امروزم نبودیم تا الان وقتی اومدیم بو گندی از خونمون میومد حالمون بد شد اینم بگم من خیلی تمیزم همیشه خونه تمیز یخچالم داخلشو ی جاهاشو زدن ترکوندن مبلم همش جا خط و خش تو مسافرت هم همش با شوهرم دعوا مای ک دعوا نمیکنیم با مادرشوهرمم اختلاف داریم خیلی زجرمون میدن نمیریم پیششون برگشتیم از مسافرت زن سابق همسرم شوهر دار ولی دلش میخواد با شوهر من باشه مثل سیریشا اینستا فالشو میکنه حتی ی بار گفته بود ک اره بیا رفیق بشیم بعد مهمونی بریم من با زنت دوس بشم بعد اینجوری بریم خونه هم نفهمه من زن سابقت بودم قبلا هم رو کمر شوهرم جاهای ناخن بود یا گردنش چند روز پیش جا ناخن بود خیلی اتفاقا افتاده ننوشتم مهم هاشو نوشتم میترسم مادرش رفته چیزی گرفته باشه