دیروز جاری بزرگم اومدن پیش مادرشوهرم دوتا دختر۹ و۳ ساله داره.
دخترجاری سومم اونجا بود ۹ سالشه
وقتی من رفتم تو فقط جاری بزرگ ودختر۳ سالش با دخترجاری سومم بود
متوجه شدم جاریم وقتی خوابیده دختربزرگه رفته پتو اورده انداخته رو دخترعمو۳ سالشه وشلوارش کشیده پایین😥گفته زیر پتو بمون درهمین حین جاریم تو خواب بیداری بلند میشه وداد میزنه سرشون منم درهمین حین وارد شدم😩
مادرشوهرم بیرون بود وقتی برگشت جاریم براش توضیح داد ودختر اون یکی جاریمم میگفت من نبودم خودش شلوارش اورده پایین.اولش انکارکرد بعدش مادرشوهرم قسم داد تورو خدا به مامانم نگو منو میکشه😳
جاریم گفت چندباردیگه هم ازش دیدم ازاین حرکتا بخاطر همون نمیذارم تنها باشن اما خواب کوفتیم گرفت😟