2737
2739
عنوان

بنظرتون به جاریم بگم یانه؟

749 بازدید | 52 پست

دیروز جاری بزرگم اومدن  پیش مادرشوهرم دوتا دختر۹ و۳ ساله داره.

دخترجاری سومم اونجا بود ۹ سالشه

وقتی من رفتم تو فقط جاری بزرگ ودختر۳ سالش با دخترجاری سومم بود

متوجه شدم جاریم وقتی خوابیده دختربزرگه رفته پتو اورده انداخته رو دخترعمو۳ سالشه وشلوارش کشیده پایین😥گفته زیر پتو بمون درهمین حین جاریم تو خواب بیداری بلند میشه وداد میزنه سرشون منم درهمین حین وارد شدم😩

مادرشوهرم بیرون بود وقتی برگشت جاریم براش توضیح داد ودختر اون یکی جاریمم میگفت من نبودم خودش شلوارش اورده پایین.اولش انکارکرد بعدش مادرشوهرم قسم داد تورو خدا به مامانم نگو منو میکشه😳

جاریم گفت چندباردیگه هم ازش دیدم ازاین حرکتا بخاطر همون نمیذارم تنها باشن اما خواب کوفتیم گرفت😟

زیباترین حس دنیا مادریست😍مادری فقط عشق وحال وبوس وبازی ولوس شدن وشیرین کاری نیست.مادری یعنی خستگی.....موی شونه نزده ...چای سرد....نصف شب بیدارموندن وسرگرم کردن بچه....نق زدن وگریه...بدغذایی...دعا برای پی پی کردن بچه یبوس...تعویض پوشک....ازهمه بدتر وقتی دستشویی داری وبچه نمیذاره بری😩😧.........مادربودن  یعنی  خودت وقف کسی کنی که عاشقانه دوستش داری هرچندبزرگ بشه یادش نمیاد😧


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738
حتما به مادرش بگو بچش باید درمان بشه واقعا انحرافات جنسی از این سن

بنظرممادرش بدونه بهتره اما میترسم چون از زبون من میشنوه بد برداشت کنه هرچنددلخوری بینمون نیست

زیباترین حس دنیا مادریست😍مادری فقط عشق وحال وبوس وبازی ولوس شدن وشیرین کاری نیست.مادری یعنی خستگی.....موی شونه نزده ...چای سرد....نصف شب بیدارموندن وسرگرم کردن بچه....نق زدن وگریه...بدغذایی...دعا برای پی پی کردن بچه یبوس...تعویض پوشک....ازهمه بدتر وقتی دستشویی داری وبچه نمیذاره بری😩😧.........مادربودن  یعنی  خودت وقف کسی کنی که عاشقانه دوستش داری هرچندبزرگ بشه یادش نمیاد😧

اگه براجاریت مهمه خودش بگه اصلا خودتو قاطی نکن

جوکر:من یه همسر داشتم زیبا بود...کسیکه بهم میگفت من خیلی نگرانتم؛همیشه بهم میگفت بایدبیشتر بخندم...قماربازی میکرد ویه عالمه هم بدهی بالااورده بود...طلبکارها صورتش رو خط خطی کردن،ماپولی برای جراحیش نداشتیم نمیتونست تحمل کنه...من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم،فقط میخواستم بدونه زخمهاش اهمیتی برام نداره پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو اینکارو کردم...میدونی بعدش چیشد؟اون نتونست منو اینجوری ببینه!ترکم کرد...قضیه برام بامزه شد..."حالا همیشه میخندم"
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز