الان حدود ۵۰ روزه زایمان کردم .
مادرشوهرم و پدرشوهرم از روز اول اومدن خونمون مهمونی واسم خیلی سخت بود
زایمان سختی داشتم ۸ روز بیمارستان بستری بودم
به شوهرم میگم چرا درکم نمیکنی من احتیاج به استراحت وارامش دارم اجازه بده یکم حالم بهتربشه
درکم نمیکنه .😔
میگه به خانوادم بی احترامی میکنی 🙁
چرااینجوری برداشت میکنه اخه
الان یه هفتس رفتن و همسرم باهام قهره که چرا خوب ازشون پذیرایی نکردم
به درک که ناراحت شدن لی لی به لالایشون گذاشتی
خانمهای با سیاست بیاید بگید من چکارکنم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
عجب چقدر پرتوقع
واااا مگه زن تازه زایمان کرده میتونه مهمون داری کنه
والا ما تا ۲۰ روز که خونه مادر میمونیم بعدشم ده روز میریم خونه مادرشوهر
بعد یکماه هم دیگه چرخشی میکنیم اون چند روز تا ۴۰...اصلا تا ۴۰ ادم حالش بده
وا عوض اینکه یکی رو بیاره که از شما مراقبت کنه تازه مهمونم میاره .
حالا مادرش اگه زن خوبییه به کنار ولی پدرشوهر چرا مونده آخه.
سلام
اونها امده بودند کمکت کنند یامهمونی .معمولا بعد از زایمان خانواده میروند کمک ماان نینی و نی نی .یعنی شما با حال بدت باید بلند بشدی و پذیرای میکردی؟
چه پرتوقع وبی درک
یعنی تو واسشون پخت و پز میکردی؟؟
چه بیفرهنگ...
شوهرا همیشه همینجورین خودشون درک ندارن ولی ما باید درکشون کنیم
خوب پامیشدی یه دسمال میبستی کمرت جلوشون بندری میرقصیدی با اون حالت که اقا ناراحت نشه.واقعا بعضی مردا درک ندارن.منم 25 این ماه سزارین میشم.یه بچه 21 ماهه هم دارم.هرچی میگم یه هفته بعد عمل میرم خونه پدرم راحتترم.خواهرام میان پیشم توالت فرنگی دارن میگه نه اونجا ماورم نمیتونه بیاد باید بیای خونه مادرم بیاد پیشت خودش اینجوری دوس داره.حالا مادر شوهرم 72 سالشه نمیدونم چطوری از پس من و بچه کوچیکم برمیاد.خواهرام هم نمیتونن بیان رام دوره
وقتی واسه شیردادن بچه میرفتم اتاق
به همسرم میگفت چرابهمون محل نمیده بزار بریم خونمون
اومدیم اینجا تنها بشینیم .
وقتی بچه شبها بیقراری میکردو نمیزاشت بخوابم و صبحها دیر بلند میشدم به همسرم میگفتن بچه که ارومه چرا زنت انقد میخوابه
بعداز زایمانم تمام اعصاب و روح و روانمو از بین بردن و رفتن
جلل خالق منم تازه زایمان کرپه بودم پدر شوهرم میومد منم راحت نبودم نیاز به ارامشم داشتم همشم بی خودی گریه میکردم به شوهرم کفتم بگو همه از دورم برن همه رو فرستاد خونه هاشون فقط مامانم موند بعدم که اومدم خونع مامانم
برو خودت نیار اصلا، هرچی بیشترتوضیح بدی خودشو بیشتر محق میدونه وفکرمیکنه حق با خودشه، فقط بهش بگو من الان مادر شدم و ازلحاظ جسمی و روحی یکم ضعیف شدم و الان بیشتراز هر وقت دیگه ای بهت احتیاج دارم
[QUOTE=86363385] برو خودت نیار اصلا، هرچی بیشترتوضیح بدی خودشو بیشتر محق میدونه وفکرمیکنه حق با خودشه، فقط بهش ...[/QUOهمیشه شادیهای زندگیم و به بدترین شکل خراب میکنن ولی باورم نمیشه شادی بچه دارشدنم و هم ازم گرفتن
واقعا ضعیف و خسته شدم
