فکر کنم واقعا دارم دیوونه میشم با تمام تلاشهایی که میکنم حال خودمو خوب نگه دارم ولی این یک ماهه اخیر به شدت حالم بد بود واقعا انگار داشتم از نظر روحی از هم میپاشیدم از دیشب اومدم خونه مامان بابام من تو گذشته اختلافات زیادی با مامانم داشتم خیلی مسایل و مسکلات با هم داشتیم حتی در مورد تاپیک هم زده بودم ولی خوب تو سالهای اخیر مامانم خیلی خودشو تغییر داده خیلی عوض شده سعی کرده همه جوره پشتم باشع و هوامو داشته باشه خیلی وقتها بهم گفته هر کاری خواستی بکنی من پشتتم دیشب بهش گفتم میخوام چند شب پیش شما بمونم حال روحیم خیلی بده با همسرم هم صحبت کنید که قبول کنه مامانم بیچاره اول که کلی جا خورد بعد گفت قدمت سر چشم ولی خوب بگو چی شده شوهرت کاری کرده ؟شما که خوب بودید با هم ،راستشو گفتم ،گفتم شوهرم هیچ کار نکرده از دست خودم خستم از شرایط خودم از دایم مریضی هام از اینکه نتونستم اون همسری که مبخوام باشم😢😢
تو این تاپیکم توضیح دادم همه شرایطمو
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
مگه مشگلت چیه عزیزم؟
طفلی مامانم با کلی من من با شوهرم صحبت کرد که شیوا میخواد چند شب پیش منو باباش بمونه حال و هواش عوض بشه و شما چیزی بهش نگید من خودم باهاش بعدا حالش بهتر شد صحبت میکنم 😢هیچی نگفت شامم نخورد رفت از دیشب فقط اس ام داده خیلی بی معرفتی😞😞
از صبح خواهرمم اومده بود دو تایی با مامانم کلی باهام حرف زدن گفتن بچه بیار تو تمام مشکلت اینه که بچه نداری مامانم گفت بیار حتی دلدرد هات عودم کرد منو خواهرت و بابات رو چشممون بچه رو برات نگه میداریم بچه بیاری این حالتت هات بلاتکلیفیت کم میشه
نگید فعالیت هات رو زیاد کن بچه ها همه جور فعالیتی دارم‌ورزش میکنم کلاس میرم کارهای هنری و‌ادبی میکنم حتی نیمچه درامدی هم از کارهای هنریم دارم کلاس های شعر و داستان میرم ولی کلا حتل دلمه که خوب نیست حال روحیم خوب نیست از مریض بودم از لنگ در هوا بودن تو برزخ بودنه که خسته شدم
سلام عزیزم
من تاپیک قبلیت رو خوندم
بنظر میرسه فوق العاده حساس و وسواسی هستی
همسرت بنظر میرسه دوستت داره و پخته تر عمل میکنه و پایبند به زندگیش هست
تو تقصیری نداری. بر اساس ساختار شخصیتیت خودت و باقی را ازرده خاطر میکنی
بنظرم بهترین راه درمان خودت هست با ارامبخش و دارویی که وسواست و افکار پریشان و منفی تورو کمتر میکنه
اوردن بچه بهیچ عنوان فکر خوبی نیست تو این وضعیت
یه مدت بیماری جلوی حس خوشبختی و مفید بودن و همسر خوب بودن رو ازت گرفته الان که بهتری و شکر خدا رو به بهبود دست رو دست نذار پاشو بانو حرکت کن و شروع کن بساز اون زندگی که میخوای رو
باور کن مشاوره و اینها زیاد رفتم واقعا تا اصل شرایط تغییر نکنه مشاوره تو حال من تاثیر نداره من حس همسر خوب بودن ندارم از اینکه با اون شرایط بد ازدواج کردم پشیمونم همش احساس میکنم یک نفر دیگه رو چرا بدبخت کردم چرا رو دوش همسرم یک باری گذاشتم چی از ازدواج با من نصیبش سده؟چه ارامش و خوشی ای؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
