سمفونی مردگان و سال بلوا
کافکا در کرانه
جین ایر
عقاید یک دلقک
بلندی های بادگیر
چشمهایش
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
۱۹۸۴
قلعه حیوانات
بادبادک باز
کیمیاگر
سینوهه
شب های روشن
چراغ ها را من خاموش میکنم
دختر کشیش
عادت میکنیم
ناتوردشت
از دو که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم
زمانی که یک اثر هنری بودم
حاجی اقا
کوری و بینایی
دختری در قطار
سقوط
دایی جان ناپلئون
مسخ
بیگانه
ملت عشق
اوهههه خیلی زیاده فعلا همینا تو ذهنمه😁