چند مدت پیش دوستم که خیلی تو ازدواج سختگیره،
تعریف میکرد که:
یکی از دوستاش که خیلی خانم باشخصیته، ازش برا داداشش خواستگاری میکنه،
میگه داداشه مدرک ارشد داره و یه شرکت واردات تجهیزات ازمایشگاهی و وضع مالی خوبی داره... دوستمم که خواهره رو میبینه کلی کیف میکنه و قبول میکنه،
قرار میشه اول همدیگه رو توی یه کافه ببینن،
همین که میشینن و منو رو میبینن پسره اخمش میره تو هم و از قیمتا گله میکنه،
دوستم به روی خودش نمیاره و یه بستنی ۳ اسکوپی سفارش میده،
وسطا حرف زدن بودن که پسره هی میگه بفرمایید بستنی تون،
دختره دوتا اسکوپش خورده بوده،
میگه میل ندارم،
پسره میگه خب حیفه تو که نمیتونستی چرا کمتر سفارش ندادی ،
اگه نمیخوری بقیش رو بده من...
و در کمال پررویی بقیه بستنی دختره رو میخوره....
حالا دیگه حال دختره رو درک کنین....