سلام دوستان. من ۵ساله تقریبا ازدواج کردم. دخترم یه ماه دیگه ۴ سالش میشه. شوهرم ۴تا برادر داره که اکثر وقتا با ما هستن. از اول زندگیمون بچه دار شدیم و با کلی سختی سعی می کنیم بگذرونیم. هرجایی که می خواییم بریم باید برادر شوهرامو ببریم مخصوصا مسافرت. به صورتی که یکبار نبردیم پدر شوهرم کلی با شوهرم دعوا کرد و اون سفر رو کوفتمون کرد. حالا به دلایلی فردا قرار بود یه مسافرت کوتاه بریم. وقتی که برداراش میان من مجبورم کل مسیر و بچه رو بغل خودم بگیرم هم خودم کلی سختم میشه هم دخترم. هم اینکه در طول مسیر راحت نیستم. واقعا از این شرایط خسته شدم. در طول هفته هم چند شب خونمون می خوابن. کلا هیچی از زندگی نمیفهمم همش استرس حضور اینارو دارم واسم شده مثل کابوس. شوهرمم اصلا درک نمیکنه از این شرایط خسته شدم. خانواده ش پرجمعیت هستن کلا پشیمونم ک چرا با چنین خانواده ای وصلت کردم. تصمیم گرفتم جدا شم ولی با این وضعیت نمیشه تنهایی با یه بچه گذروند. نمیدونم چکار کنم
زن بگیرن خلاص میشی یخورده تحمل کن
همین؟واسه این تصمیم جدا شدن داری؟!
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
وا چ سخت همیشه آویزون هستن 😓
سخت هست ولی نه در اون حد که بخای جدا بشی.با مشاور صحبت کن بهت بگن چطور پاشونو ببری از خونت
آخه خیلی مونده تا سن ازدواجشون. شرایطش نیست. واقعا دارم دیوونه میشم. همش باید هرجا میریم باشن. بعد تصور کن من یه زن با یه بچه همش باید با ۳ ۴ تا مرد سفر کنم
همسرتون باید مدیریت کنن
شما باید ایشونو متوجه شرایط و خواسته ها و توقعات تون کنید
حق با شماست
نمیتونی از طریق مادر شوهرت وارد عمل بشی
به شوهرت بگو. کم کم. یه جوری بگو قاطی نکنه.
ببخشید منو ولی یاد دار و دسته دالتونا افتادم😑
ربطی به پر جمعیت بودنشون نداره مگه نیستن خانواده ها پرجمعیتی که رفت و آمدشون حساب کتاب داره
اینا شعور ندارن تقصیر شوهرته که حدو مرز زندگیش رو مشخص نکرده
بخدا متوجه نمیشه. همین امشب گفتم بخواییم بریم بچه ها رو‌میدن ببریم من نمیتونم کل مسیر بچه رو بغلم بگیرم اذیت میشم. نمیتونی یه کار کنی اقلا دو نفر عقب ماشین بشینن؟؟ میگه نه وقتی می خوان بیان نمیشه گفت نیاین. گفتم یعنی هرمسافرت باید اینا باشن؟؟میگه اره. میگم پس نمیتونم اینجوری بیام. میگه نیا. منم نمیرم اینجوری دیگه
ببین من درکت میکنم
بارها اینجا گفتم شوهرمو دوس دارم ولی از خانوادش راضی نیستم
یک بار برای همیشه از خانواده و برادر شوهرات دوری کن
ولی زندگی ۵ ساله با ثمره ای که داری رو بهم نزن
زندگی خودت و دخترت از هرچیزی مهمتره
واقعا اون برادرشوهرا جایی تو زندگیت ندارن
اونا بالاخره زن میگیرن میرن
ولی آینده دخترتو تباه نکن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
