یکی از خاطرات خفن شب عروسی من این بود که همسر جان رفته بود تو دسشویی خانوما تو تالار 😂 میگفت خلاص که شدم درو وا کردم دیدم یه جمعیت آشنایی با لباس دکلته و لختی واستادن جلوم 😂 فقط عذر خواهی کرده پریده بیرون.دومیشم اینه یکی از ساقدوشای مردمون خشتکش پاره شد من با لباس عروس واسش شلوارشو کوک میزدم