2733
2739
عنوان

نمیدونم خوشبختم یا بدبخت

327 بازدید | 25 پست

شوهرم گاهی خیلی خوبه مرد رویاهامه همه چیز عالی گاهی هم خیلی رو اعصابمه انقدر  که عصبی میشم و حتی به این فکر میکنم کاش ازش بچه نداشتم.البته زمانهایی که خوبه بیشتره ولی بدی هاش واقعا برام سخته تحملش‌.نفسم بالا نمیاد از این حجم فشاری که بهم دارد میشه چون بشدت دوسش دارم و بهش وابسته و نفر اول زندگیمه 

مثلا امشب خونه یکی از اقوام دعوت بودیم ایشون کلا نبود رفته بود فوتبال، تازه ساعت ۱۲ رسید بچه رو بهش دادم رفتم یکم دراز بکشم انقدر کمر درد شرم اخه ناهارم مهمون داشتم

بعد از ده دقیقه دیدم بچه دست کس دیگست و دنبال من میگرده گرفتمش هرچی دنبال شوهرم گشتم نبود.نگو رفته بود کمک یکی از اقوام من  یه کامیون بار آورده بود همه پسرا رفتن کمک ولی خب اونا مجرد بودن این بدون خبر دادن به من رفت و بهش زنگ زدم زود بیا بل این که ده دقیقه راه بود یک ساعت بعد اومد

خیلی عصبی شدم

همش کارش اینه به اره و اوره و شمسی کوره میخواد کمک کنه کار منو زیاد میکنه منو با یه بچه همش خونه مزدم میزاره خسته شدم واقعا باهاشم دعوا میکنم میگه غیرمنطقی هستی 

منم عصبی میشم خیلی بدجور میشم از ترس اینکه بچه رو دعوا نکنم نزدیکش نمیشم منتها به شوهرم نگفتم.گفتم باید بچه رو نگه داری ۴ساعت نبودی.گفت شیر بده گفتم نمیدم گفت مادر نیستی.دلم برا بچه هم میسوزه ولی تو این شرایط تا آروم نشدم نباید برم نزدیکش

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2728
گناه داره بچت

اره دل خودمم براش میسوزه ولی وقتی عصبی میشم شیرمو میخوره بعدش حالش بد میشه یا لجباز میشه یا شیرم خشک میشه

بعدشم طاقتم تموم شده صبح تا حالا دارم تحمل میکنم میترسم باهاش بد رفتار کنم.یه بار دیگه هم شوهرم رفته بود تهران یک روز کامل نبود عصبی شدم باهاش بد رفتار کردم عذاب وجدان دارم هنوز

به قول مامانم بعضی دردا بی دردیه. گلم هیزی، اعتیاد، دست بزن، علافی، .....اینا درده، نه اینکه شما داری. من حس میکنم شما خسته ای و نیاز به استراحت داری. دقیقا وقتایی که سرحالی احساس خوشبختی داری و برعکس. چون من خودم دقیقا همینم

اره دل خودمم براش میسوزه ولی وقتی عصبی میشم شیرمو میخوره بعدش حالش بد میشه یا لجباز میشه یا شیرم خشک ...

چي بگم 

عصبي ميشي سعي كن ي جور ديگ خالي كني خودتو

هـاوا باس نـا جاوان ماردانا ساردِ🥶🥶
2738

عزیزم همین که یه همسر پاک وصادق داری ویه فرشته کوچولو خدارو شکر کن ومطمئن باش خوشبختی.بهتر توارامش خواسته هات روبهش بگی ،شاید فکرمی کنه این رفتارش شمارو آزار نمیده .یعنی چی بچه ام رو شیر نمیدم الکی بخاطر هیچی زندگی روبرای خودتون تلخ نکنید

تاپیکای بچه هایی که ازشوهراشون کتک خوردنو یا خیانت کردنو بخونی متوجه میشی خوشبخت عالمی!

این مسائل که پیش پاافتادست و توهمه زندگیا کموبیش هس.

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊
خیلی خوشبختی بچه بشین زندگیتو کن اگه یه ذره اعصابتو خورد نکنه که باید به مرد بودنش شک کرد. یکم شرای ...

اخه میدونی چطوریه. یه بار رفتیم خونه مادربزرگش دستشوییشون بیرون بود فکر کردم دستشوییه بعد نیم ساعت نیومد زنگ زدم گفت داداشم یه کاری داشت یه شهر دیگه دارم میرسونمش بعدا برمیگردم.حالا ماشین هم نداره ها با ماشین باباش

خونه عموش رفتیم عید دیدنی ده دقیقه بشینیم ننشسته عموش میگه پاشو یه دیقه  بریم رستوران دوستم برمیگردم 

رفتن منو رو ساعت با بچه خارج شهر با زن عموش تنها گذاشت

خیلی داره براش عادت میشه

انگار همه واجبن جز ما

به قول مامانم بعضی دردا بی دردیه. گلم هیزی، اعتیاد، دست بزن، علافی، .....اینا درده، نه اینکه شما دار ...

شاید.ولی بیشتر از این ناراحتم همسرم انرژی و وقتی رو که باید برا خونه بزاره برا بقیه میزاره

اخه میدونی چطوریه. یه بار رفتیم خونه مادربزرگش دستشوییشون بیرون بود فکر کردم دستشوییه بعد نیم ساعت ن ...

وای عین بابای منه

بچه که بودم یادمه چه دعواهایی پیش میومد سر اینکه ما خونه یکی دعوت بودیم من و مامانم زودتر میرفتیم که بابام بعد از کارش بیاد. نصصصصف شب پیداش میشد و چه دعواهایی....‌

یه بار خیلی بچه بودم ولی دقیقا یادمه مامانم رو یه کاغذ نوشت امضاام کرد که دیگه پاشو از خونه بیرون نمیذاره که اعصابش خورد نشه. واقعا طفلی مامانم

حتی روز خواستگاری من یا خیلی مناسبتای مهم یا پاگشای من بابام بیخبر میرفت دنبال کارای بیخوووووود

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز