خانومامن یه خواهردارم که پسرعمه ی شوهرم ۲ساله خواستگارشه اینقدرفت اومدکه ابجیمم دلشوباخته مامغازه داریم حالاازطریقی که بماندمفصله اومده به ابجیمشمارشوداده اینم بااون دوست شده زنگ زده بهش وفقط درحدتلفنی حرف میزنن باهم مشکل اینجاست که منوشوهرم هیچیوازهم مخفی نمیکنیم اونم هرچی بشه میادمیگه درموردخانواده و...ولی من این موردوبه شوهرم نگفتم ازاونطرفم پسرعمش میدونه که من میدونم اینادوستن حالاگیرداده به ابجیم میگه که به خانوادش بگه باهم حرف میزنن حالامن میترسم بگه داداش ایناهم بدونن ماباداداشش رفت امدداریم یهوازدهنش دربره که منم میدونم اون موقع شوهرم ازم ناراحت بشه که نگفتم بهش حالاموندم خودم زودتربگم یانه ابجیم قسمم میده میگه نگومن خجالت میکشم ازش البته شوهرمم بفهمه خواهرمونصیحت میکنه به نظرم حالامن چیکارکنم بنظرتون ببخشیدطولانی شد
به شوهرت زودتر بگو تا بعدا بینتون بحثی پیش نیاد
اگه همسرتون ادم بدی نیست بگو به نظرم اگه سو استفادا نمیکنه و بعدا چماق بشه تو سرت
هرچه سريع تر بگو
وای من همچین چیزیو به شوهرم نگم طلاقمو میده
چه دل بزرگی داری دختر
بگو پسرعمشه
پنهانکاری تا چه حد
اومدی و طرف یه مشکل بزرگ داشت که شوهرت ازش خبر داشت و آگاهتون کرد
به آبجیت بگو میخوام از شوهرم مشورت بگیرم وتحقیق کنم برات
ابجیتو قانع کن که به شوهرت میکی و سپس بگو
به شوهرتم بگو که آبجیم گفته به هیچ کس نگو فقط از تو مشورت بگیرم
چرا نگی عزیزم وا بگووو .
ب خواهرتم نمیخواد بگی حالا ک دومادش درجریانه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
