2733
2734
عنوان

خاطره زایمانم

8701 بازدید | 152 پست

دوستان و بالاخره خاطره زایمان من 😐😐 
روزی که جواب ازمایش و گرفتم فکر کردم اینم مثل قبلیاست خودش میوفته . بتام ۴۰۰ بود و مثل قبل کم اما بعد ۵۰ روز هیچی نشد . این وسط مدام کلاس میرفتم و سخت فعالیت داشتم تازه اسباب کشی داشتیم کلی چیزی جا به جا کردم😖
خلاصه رفتم این دفعه تیتر بتا دادم و ۱۴۰۰۰ بود به همسرم زنگ زدم که قطعیِ شوک شده بود
بارداری من اینطوری وسط کلی استرس و داستان حاشیه ای تو زندگی شروع شد .
هفته ۸ بودم که خونریزی داشتم و با هزار زحمت یک سونو گرافی پیدا کردیم سر ظهر تعطیل بودن سونو اورژانسی کرد و واقعا از اون دکتر و روحیه ای که بهم داد و این که کارش عالی بود ممنونم .
ماه ها گذشت و وارد هفته ۳۵ شدم . یک شب تا صبح احساس سفت شدن و شل شدن شکمم و با یکم درد داشتم ساعت ۷ شب رفتم مطب دکترم که واقعا زنِ منحصر به فردی هست .
بعد که دستشو گذاشت شکمم گفت وای این انقباض بپر برو بیمارستان بتامتازون ..... بزن 
رفتم خونه استرس داشتم چطوری به شوهرم بگم هول نکنه 

خداروشکر

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

رفتم خونه استرس داشتم چطوری به شوهرم بگم هول نکنه 
خلاصه اروم اروم بهش گفتم و تا وسایل جمع کردم رفتیم ۱۱:۳۰ بیمارستان بودم. به دکترم زنگ زدن که ما برای بچش دستگاه  نداریم دستگاه ها پرِ  من گفتم نمیمونم ترسیده بودم خیلی‌ استرس داشتم . دکترم تلفنی حرف زدم دعوام کرد که دیر شده بدو امپول و بگیر نگران دستگاه نباش من نمیزارم بیاد .رفتم به همسرم گفتم و رفت کارای بستری و انجام داد منم بستری شدم و کلی داستان دیگه که طولانی میشه 
دو شب بستری بودم رفتم خونه ....
از هفته ۳۸ که تموم شد قر دادم طب فشاری انجام دادم و کلی‌ حرکت دیگه این وسط من میگفتم اسفندیِ شوهرم و بقیه میگفتن فروردینی .
دکتر گفت دو شنبه بیا برا معاینه که  بعدش تعطیلاتِ 
منم رفتم به امید اینکه بگه باز شدی برو بیمارستان .
دکتر معاینه کرد و گفت ۱ فینگر و نرم اما کله بچه معلق میزنم میره بالا
گفت برو اونور سال ۵ ام بیا 
خلاصه دست از پا درازتر رفتم خونه 

خداروشکر
2728

خب

رو کلمه دوست دارم رمز گذاشتیم مثلا وقتی جلوی جمع نمیشه  بگه دوسم داره میگه هوا چقد گرمه از این دیونه بازیا که هر کس تو رابطه اش داره:)شاید وقتایی که بیرون بودیم روزی صد بار گرمش میشه ! حتی یادمه یروز برف میومد و باهاش قهر بودم و با فاصله از هم راه میرفتیم وسط خیابون یهو داد زد و گفت‌< ای خدا خودت شاهدی که چقدر گرمه >کسایی که دورو برمون بودن با تعجب نگاش کردن فقط من بودم که گفتم منم گرممه(:❤          رمز واقعی منو شوهرم                           

صبح ۲۸ اسفند  ساعت ۸ احساس کردم ترشح زیادی دارم بلند شدم برم دستشویی که یهو دیدم کیسه اب نشت کرده و بله وقتشه .
شوهرم و اروم صدا زدم ۳ بار یهو پرید گفت چی شده گفتم پاشو وقتشه . یهو انگار برقش بگیره پرید از جاش 😁 جای من اون رفت دوش گرفت . با مادرش سه تایی رفتیم . به بابام هم خبر دادم.
ساعت ۸:۴۵ رسیدیم بیمارستان . رفتم تو زایشگاه و ارتباطم قطع شد با بیرون . 
خانم گفت جانم چی شده گفتم کیسم پاره شده گفت نترس بخواب معاینه کنم صبح قبل راه افتادن به دکترم خبر دادم 
وقتی دراز کشیدم قبل این که ماما فرصت کنه بیاد معاینه کنه . دکترم رسید و خودش معاینه کرد .
رفت مسئول شیفت صدا زد و گفت کله بچش معلق این نمیتون سزارینیِ مسئول شیفت گفت کمسیون پزشکی بیمارستان نمیزاره و باید حداقل ۱۲ ساعت بهش فرصت بدیم ....
خلاصه دکترم نتونست راضیشون کنه منم تو زایشگاه بستری کردن و مراحل زایمانم شروع شد 
یک سرم فشار بهم زدن و درد ها شروع شد . وای چشمتون روز بد نبینه درد من تو کمر بود نمیدونم چرا فقط کمرم جوری درد میگرفت که میخواست بشکنه . از قبل خودم و اماده کردم تا دردارو تحمل کنم . قابل تحملم بود  اما بستگی به تحملتم داره خدایی صدام در نیومد اما درد وحشت ناک بود تخت و چنگ میزدم نفس میکشیدم به بچم اکسیژن برسه . تو ذهنم فقط از خدا میخواستم تحملش و بده .
جالب اینجاست چند ساعت اول که درد خفیف بود به این فکر میکردم که بیام نی نی سایت خاطره زایمانم و بنویسم .
نمیدونستم چند ساعت بعد چی میشه .
دردا شدید شده بود و ۱۴ ظهر بود .
دلم میخواست فقط تموم بشه .
همین منوال گذشت و من بارها ماما رو صدا زدم که تورو خدا به دکترم زنگ بزنین اما کسی جوابم و نمیداد.

خداروشکر

ساعت شد ۳:۳۰ صبح من ۲۰ ساعت بود که درد میکشیدم خدا نصیب کسی نکنه 
ماما بعد کلی خوابیدن اومد معاینم کرد گفت پیشرفتی نداشتی یخ کردم رو همون ۸ سانت چند ساعت بود که مونده بودم .😥
کله بچه تو لگن بود اما خیلی بالا بود 
بعد رفت گفتم حتما به دکترم خبر میده اما نداد .ساعت ۴ دکترم زنگ زد که چی شد که گفت پیشرفت نداره و من و برا سزارین اماده کردن وای که خدا از باعث و بانی این قوانین نگذره اگه مردِ انشاالله سر زنشو اطرافیانش بیاد .اگه زنِ انشاالله سرش بیاد 

خلاصه ساعت ۴ بعد کلی درد بردنم اتاق عمل تو سالن اول همه کادر جراحی بودم و عصبانی هی از پرستار همراه تخت من میپرسیدن کدوم دکتری مارو این وقت شب کشونده اینجا تا صبح صبر میکرد دیگه
انقدر عصبی بودن گفتم من و میکشن
صبح ساعت ۹ بهوش اومدم اما گیج بودم هی گفتم بچم کو تا اوردنش گذاشتن رو سینم گریم گرفت گفتم دلم برات تنگ شده بود یهو همه خندیدن بهم 
حالا ۵ روز گذشته و واقعا بخیه ها دردی نداره اما کمرم که درد کشیدم جوری درد میکنه که نمیتونم صاف راه‌برم😔 
اینم خاطره من ببخشید اگه طولانی شد و جذاب نبود 

خداروشکر
2738

ای جانم قدمش پر خیر و برکت

رو کلمه دوست دارم رمز گذاشتیم مثلا وقتی جلوی جمع نمیشه  بگه دوسم داره میگه هوا چقد گرمه از این دیونه بازیا که هر کس تو رابطه اش داره:)شاید وقتایی که بیرون بودیم روزی صد بار گرمش میشه ! حتی یادمه یروز برف میومد و باهاش قهر بودم و با فاصله از هم راه میرفتیم وسط خیابون یهو داد زد و گفت‌< ای خدا خودت شاهدی که چقدر گرمه >کسایی که دورو برمون بودن با تعجب نگاش کردن فقط من بودم که گفتم منم گرممه(:❤          رمز واقعی منو شوهرم                           
واي خدا نگذره يعني چي هم درد زايمان و بكشي هم سزارين؟ قدمش مبارك عزيزم🌺

واقعا خدا نگذره هی الکی میگفتن موهاش و میبینیم دیگه تمومِ مرسییی 😘😘

خداروشکر
ساعت شد ۳:۳۰ صبح من ۲۰ ساعت بود که درد میکشیدم خدا نصیب کسی نکنه  ماما بعد کلی خوابیدن اومد م ...

انشالله خوش قدم باشه گل پسرتون عزیزم وزیرسایه پدرمادربزرگ شه❤ من مادرشوهرم میگه موقع زایمان جنین پسر درد به کمر هستش واسه دختر درد زیر شکم هست

امیدوارم هرکسی ک منتظر نی نی هستش خدا بزودی بهش یه نی نی خوشکل بده بگو آمیییین    دوستان لطفا درخواست دوستی ندید قبول نمیکنم ،ممنون میشم اگه سوالی دارین توی تاپیک های خودم یا خودتون ازم بپرسین 😊
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز