مادرم خيلي جا نماز آب كشه
حتي به بارم نماز نخونده ها اما حالا اومده جلو شوهرم به همسايمون ميگه سر نمازاك دعاتون ميكنم
يعني من از خجالت اب شدم
شوهرم اومده ميگه مگه مامانت نماز ميخونه؟گفتم چي بگم والا
همش دروغ همش درووووغغغغغ
حالا اينا به كنار بعد شش ماه اومده به من سر بزنه چون من يه شهر ديگم
واقعا ميخوام حتي واسم يه پيازم سرخ نكنه
يكم اشپزخونرو تميز كرده انقدر بهم گفته خاك تو سرت تو رو پس ميدن آخر
من ميدونم شوهرت طلاقت ميده كه چي؟؟حالا چون رو لباسشوييم خاك گرفته
بعد بابام از من طرفداري كرد كه بس كن و ول كن و اينا نميدونيد چه دعوايي راه افتاد هر چي راز بود بهشون گفتم جلو بابام رو كرد
بعني من بميرم نميخوام مادرم به لطف كوچيكم بهم بكنه