اره داشت ولی گیرداده بود لج میکنی چون دلم ب ازدواج باهاش نبود فکر میکرد لج میکنم با اینکه رابطمون کامل بود فکر میکردنمیذارم ک باکره بمونم خونابه رو هم قبول نداش ببخش رک گفتم
ن نبرد هیچوقت انقدر ادامه داد ک دیگه هرشب تا صب نشسته به خودم میپیچیدم و زار میزدم ب جای دکتر بهمگرمی میدادن جای کابلایی ک زده بود گوشت اضافی میاورد
ن نکردم ینی جرات نمیکنم دوباره ازدواج کنم