سلام عیدتون مبارک
از روز اول عید خونه مادرشوهرم بودیم چون اکثرا فامیل های همسر نزدیک اونجان. دختراش اینا همه اونجا بودن ماروهم نذاشتن بیایم تا امروز صبح بعد پدرشوهرم زنگ زد گفت بیا بریم باغ که یه نیم ساعت رفتن دیدن زمین گلیه نمیشه کار کرد برگشتن خونه شون همسرمموند اونجا هنوز نیموده دلم گرفته حوصله ام سررفته دلم میخاد گریه کنم منم ادمم دلم گردش و تفریح میخاد حداقل یه پارکی جایی . اینم بگم همسر از ۵ میره سرکار . الانم بیاد خونه ولو میشه رو مبل با گوشی ور میره
دوروز اول بدوبدو فقط عید دیدنی رفتیم فقط خسته شدیم به شدت .
اینم بگم مادرشوهرم اینا یه شهرستان هستن که نیم ساعت از شهرمون فاصله داره