بچها اول یه سوال میپرسم.
ما شریکیم با پدر شوهرم اینا و همسایه ایم.عید تصمیم گرفتن بریم مسافرت کیس.یه دخترش هم با شوهرش میاد.
اصلا دلم راضی نیست برم.
ولی خب اینجا پیش کی بمونم اخه.
تک و تنهاـ.به نظر شما برم؟
و حااا اصل قضیه.
دیروز عیدی بردیم برای جاریم.
هرسال که نامزدی باشه ما رسم داریم داماد طلا و لباس میگیره و ما هم در برابرش طلا میدیم.
چهار سال من نامزدی بودیم طلا دادیم.
بعد گله میکردن طلای شما کم تره و فلان....
دیروز ۶تومن طلا برای جاریم خریدن و ۵۰تومن عیدی باباش داد به برادرشوهرم.
کسی حرفی نزد چون دختر داییشونه تازه چقدم استقبال کردنو تعریفو دوسداشتنو...
۵ساله خیلی زجر بهم دادن.کلامی.
جوری که همه میگن بهترین ادمن ولی دل من خونه.
عیدی مادرشوهرم برای نچه هاش لباس خربده ولی به غزل من حای یه هزاری هم ندادن بنا به این دلیل که ماشریکیم.دیشب تا صبح گریه کردم.
یه ماهه دیگه قیدی به این زندگی ندارم...
تا بحثمچن میشه میگمـمیرم خونه بابام و به هر صورتی اشتی میکنیم.
دیگه به فکر خیانتم میگمـبرم با یکی دیگ سرمو گرم کنم .
یا طلاق بگیم و جدا بشم.
هرچند شوهرم اگ بگم مهریه مهرمو میده و طلاق نمیده و مجبورمـمهرمچ حلال کنم...
یه بچه ۱۱ماهه دارم.
چیکاو کنم من با این زندگی.
شوهرم اداعای دوسداشتن میکنه ولی طرف اوناس تا اونا میان دورو برش منو یادش میره.مسافرتم یه بار گفتمـنمیام گفت من که میرم تو میتونی بری خونه بابات.ناراحت شدم گفت شوخی کردم و کی میتچنه بدون تو بره و....ولی شوخی نبود واقعا همین کارو میکنه...